۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس چهارم)
سطح مقاله : پیشرفته
نظرات و تجربیات خود درباره درس چهارم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس چهارم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 49 نظر ارائه شده است
سمانه ارسال در تاریخ ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۷

دوستان یا استاد رضایی عزیز مشاور کسب وکار معتبر و با تجربه میشناسید معرفی بفرمایید ممنون میشم

سمانه ارسال در تاریخ ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۷

در مورد انرژی مردانه ام دیونوسوس ام بالاست

سمانه ارسال در تاریخ ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۷

برای آتنا دقیقا نیاز به یک راهنما یا مشاور کسب وکار با مدل فکری سازماندهی شده دارم برای کسب و کارم که گام به گام و منظم بتونه من رو راهنمایی کنه
برای آفرودیتم هم میترسم بروز بدم انرژی اش از کنترلم خارج بشه و دردسر زا بشه سرجاش نباشه

سمانه ارسال در تاریخ ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۷

انرژی آتنا و آفرودیت منسرکوب شده

بریهه ارسال در تاریخ ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام
بسیار سپاسگزارم بابت ارائه این درس ها
من در مورد انرژی های زنانه خیلی اطلاع ندارم ولی در انرژی های مردان انرژی زئوس، آرس و دیونوسوسم پایین ان و در سایه هستن و همین باعث شده دستور دادن برام سخت باشه و وقتی دستور میدم یا برخورد قاطعی که لازمه انجام میدم عذاب وجدان می گیرم، آدم های مستبد و زورگو خیلی سر راهم قرار می گیرن، گاهی نمیتونم حقمو بگیرم و اقتدار لازمو ندارم. سخت تصمیم می گیرم مخصوصا اگه تصمیم مهمی باشه ،شغل ثابت و مورد علاقمو پیدا نکردم و درآمد خوبی ندارم. به خاطر آرس پایین و در سایه ام شور زندگی و نشاطم پایینه. خوشی هام کم و زود گذره و انوطور که باید از زندگی ام لذت نمی برم که فکر می کنم به خاطر دیونوسوس پایین باشه. یه سوالی برای من پیش امده آیا فقط انرژی هایی که سرکوب شدن و پایین هستن میرن تو سایه یا اونایی که اغراق ان و میزانشون بالاست هم سایه به حساب میان؟

رضوان ارسال در تاریخ ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۷

من از جایی که از کودکی ام یادم میاد خیلی خجالتی بودم و به خصوص از حرف زدن می ترسیدم/خاطر دارم که خانواده به خصوص پدرم همیشه سعی می کرد در جمع از من تعریف کنه شاید فکر می کرده باید بهم اعتماد به نفس بده تا من شروع به حرف زدن کنم. اما فایده ای نداشت. در نوجوانی خودم که متوجه خجالتی و خیلی کم حرف زدنم بودم در کلاسهای جمعی ورزشی ثبت نام کردم و حتی به عضو تیم شهر درآمدم و اردوهای جمعی مختلف اما این هم فایده ای نداشت . بعد عمدا مدرس دانشگاه شدم تا به ترس از حرف زدن و خجالتی بودنم غلبه کنم . در کلاسهام خیلی موفق بودم و ارتباط بسیار خوب و موفق در تدریس. .اما در جمع غیر آکادمیک باز هم موفق نبودم. الان حرف می زنم در مباحث جمعی شرکت می کنم اما برای حرف زدن استرس دارم و می بینم مثلا حتی قبل ویزیت دکتر دندانپزشک هر قرار ملاقات به غیر از دوست و فامیل نزدیک تپش قلب می گیرم. خوب می نویسم و گفتنیهام هم به شکل نوشته تو ذهنم حذکت می کنه اما به زبان نمیاد. و مرتبط با همین مساله صدای بسیار ضعیفی هم دارم که برای غلبه بر اون در کلاس آواز شرکت کرده ام اما با وجود صدای بسیار خوب طبق نظر استاد صدام رو نمی تونم آزاد کنم انگار که گلوم منقبض هست. خلاصه اینکه فکر می کنم هی پریدم وسط ترسهام اگر چه فوایدی داشته اما مشکل حل نشده. نمی دونم این از چه سایه ای سرچشمه می گیره ؟ البته در مکالمه و ابراز احساس با شریک عاطفی هیچ مشکلی برام وجود نداره و فرد خیلی عاطفی هستم و اگرچه غالب درون گرا هستم اما این درون گرایی در ابراز احساسم نمود نداره. مساله دیگه این هست که بسیار ایستادگی می کنم و خیلی امید دارم و این خصلت که به نظر خوب میاد برای من موجب دردسر شده است . در همه جوانب زندگی این هستم . البته که در مواردی من رو به خواسته هام رسانده مثل زمینه تحصیل یا مقابله با بدخیمی که سالها پیش داشتم حمایت از دیگران و ... اما در برخی موارد مثل رابطه عاطفی جایی که واقعا جایی برای ایستادگی و امید نبوده و وقت رها کردن بوده باز هم سالها وقت دادم و یک طرفه تلاش کردم مشاوره گرفتم تغییر کردم ولی به سختی نهایتا جدا شدم و زمان و چیزهای مهم دیگری رو همراه با اون از دست دادم مثل حرفه و درآمد . و حالا در سن 44 سالگی باید برای به دست آوردن اونهاو اهداف بعدیم دوباره از صفر شروع کنم . در این مورد سایه من چیه؟

سعیده ارسال در تاریخ ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۷

واقعیت اینه که من از پدر و مادرم خشم زیادی دارم.اهل داد و بیداد نیستم ولی در درونم بسیار ازشون ناراحتم و از پدرم یک جور و از مادرم به شکل دیگر.و واقیت اینه که من یاد ندارم که در هیچ دوره از زندگی مورد تشویقشون بوده باشم.و همیشه سعی در تغییر من داشتن . بیشتر فکر میکنم یک انار هستم که در یک سبد پر از سیب.بیشتر پذیرشهای من از طرف اجتماع هست و دوستانم.برای من در این خانواده بودن بسیار رنج آوره.و دلم میخواد که زندگیم رو ازشون جدا کنم با وجودیکه میدونم با تلاش بیشتر میتونم و لی یک مانع درونی دارم که در واقع با شرکت در این کمپین دنبال همین هستم.قدرت تصمیمی گیری دارم . تا چند سال پیش در اجرا کر تمام وجود ادن هم مشکلی نداشتم اما الان نمی دونم چی تغییر کرده که برای قدم گذاری به دنیای جدید تعلل میکنم.با تمام وجود سنگینی سایه را احساس میکنم . و متاسفانه این خشم بسیار داره انرژی من رو از بین می بره. و امیدوارم که بتونم زودتر حلش کنم

مریم ارسال در تاریخ ۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام استاد....ممنونم از توضیحات خوب این درس....من با وجود اینکه انواع زنان و مردان رو گوش کرده بودم، تازه با توضیح های الان متوجه سایه م در برخی انرژی ها شدم...تازه متوجهه شدم چرا با وجود اینکه خودمو عاطفی و با احساس میدونم، اطرافیان منو آدم بسیار منطقی و سردی در ارتباط های عاطفی و نزدیک تر میبینن اینقدر که بعد از شنیدنش حالم بد شد...ممنون میشم در مورد سایه انرژی های زنانه به خصوص افرودیت و پرسفون در سایه بیشتر توضیح بدین.ممنونم

مهسا ارسال در تاریخ ۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۷

ممنون بابت اين درس كه واقعا ادم رو به فكر فرو ميبره. من تو خانوادم پدر و مادري داشتم كاملا منفعل كه انرژي هاي زئوس و آپولو رو كلا نداشتن. در نتيجه فكر ميكنم كلا برعكس شدم و فقط آتنا و آرتميس زندگي كردم. سايه هاي من يكي پرسفون ميشه كه اين نوع آدم ها حسابي لج من رو در ميارن. همين طور كلا عواطف و احساسات رو تو خودم نفي كردم. اصلا اين كلمه كه چيزي رو دوست داشته باشم يا خوشم بياد برام بي مفهوم هستش. تو روابط متهم به خشكي و سرد بودن ميشم. در حالي كه اون هايي كه باهام راحت و صميمي ميشن ميگن اين طوري نيستم. اصلا ديميتر ندارم و به شدت از اون فراري هستم. گرچه حس ميكنم دارم كم كم آفروديت رو هم زندگي ميكنم. با خوشايند خودم. چيزي كه هميشه سركوب شده بود

سوسن اتحاد ارسال در تاریخ ۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام
در بچهگی خیلی ارتباط گرفتن با ادم ها برام راحت بود .حتی مادرم تعریف میکردند که با وجود انکه کوچک بودم یعنی شاید حدودای ۷یا ۸ ساله مثل ادم بزرگ ها با دوستان پدر و مادرم احوالپرسی میکردم و ازنجایی که مادرم خودش خیاطی میکرد و شیک پوش بود منهم همیشه لباس های رنگین و شیک و موهای درست شده داشتم اما کلام هایی که معمولا در خانه ما تکرار میشد این بود که دختر باید متین باشه خوب باشه عاقل باشه .اگر گریه ات میاد برو تو اتاقت و...
و بعد از ۱۰ سالگی که از ابادان ؛زادگاهم ؛به تهران امدیم ،ادم دیگری شدم ساکت،زیادی اخلاقی در حالیکه در ابادان بیشتر دوستانم پسر بودند .و حدودای ۱۴ سالگی اونقدر خجالتی بودم که حتی بدون همراه جرات نداشتم به فروشگاه سر کوچه بروم.
و این حالت به خصوص با پسر ها بسیار بیشتر بود .
و دررحال حاصر با وجوداینکه دوبار تجربه ازدواج دارم و ۵۶ ساله هستم احساس میکنم رابطه رو بلد نیستم .دوست دارم فرم دیگری باشم حتی دخترانی رو که راحت هیتند برایم جداب هستند اما در عمل خودم اینگونه نیستم .بعضا احساس میکنم شاید افرودیت در من بوده اما به شدت به اعماق رفته.ومطلب دیگه تا سالهای سال ازبنکه دیده بشم خجالت میکشیدم در حالیکه خیلی دوست داشتم اینگونه باشم و شاید یکی از مسایلی که باعث شده با وجوداینکه نقاش هستم و کارم قابل عرضه اما نتوانم خیلی خودم رو مطرح کنم .
مطلب دیگه ای که شاید بتوان اینجا مطرحش کرد اینکه ،من تا حدودای شایدد۲۰ سالگی همیشه در جمع خجالت میکشیدم و نمیتونستم صحبت کنم اما نمیدونم چه اتفاقی افتاد که یکباره تصمیم گرفتم هر کجا بیشتر خجالت میکشم بیشتر حرف بزنم و ارام ارام متوجه شدم که در جمع ها منهم حضور دارم و شاید یکی از دلایلی که باعث شد به عنوان استاد وارد دانشگاه بشوم همین هردچند روزهایی که حالم خیلی نبودنمیتوانستم راحت با دانشجوها حرف بزنم .
با سپاس فراوان