چرا هدف گذاری می کنیم و به آن نمی رسیم؟ تصویر اجتماعی چقدر در هدف گذاری شما مؤثر است؟ چه چیزی را می خواستید سال گذشته محقق کنید و نشد و چرا؟ چه نارضایتی ها، دغدغه ها و اهدافی دارید که خیلی معطل مانده است؟
وقتی می خواهیم به تمامیت برسیم و تمامی ابعاد وجودمان را رشد بدهیم، اول باید بدانیم ابعاد وجود چه چیزی هستند؟ ما در سطح اول بخش هوشیارمان را رشد می دهیم، این را به عنوان یک مدل در آوردم و تا جایی که می شد ساده کردم تا در اینکه بتوانید تشخیص بدهید در کدام سطح آگاهی قرار دارید، پس شما هم برایم بنویسید که چقدر در مورد شما صدق می کرد.
برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص و شرکت در بزرگ ترین گردهمایی بنیادی ها؛ روی عبارت همایش بزرگ نو شدن و برای خرید کلاس صوتی آن به تدریس سهیل رضایی، روی عبارت کلاس صوتی نو شدن کلیک کنید.
سطح اول آگاهی: من و محیط یکی هستیم که این احساس بخاطر این است که ما در بطن مادر با محیط رحم احساس یکی بودن داشتیم، پس وقتی به دنیا آمدم هم با دنیا یکی هستم. این احساس، این تفکر را بوجود می آورد که اگر به بقیه خوبی کنی، بقیه هم به تو خوبی می کنند و هر طور با دیگران رفتار کنی، دیگران هم همانطور با تو رفتار می کنند، هر مدلی که من فکر می کنم جهان هست، دقیقاً همان شکلی هم هست.
سطح دوم آگاهی: در اینجا کمی تفکیک و احساس جدایی از محیط بوجود می آید و احساس می کنم باید کسی باشم. خُب کی؟ الگوها پیش می آیند و دنبال قهرمان زمان خودم می گردم و چهره قهرمان را پیدا می کنم: پولدار است؟ هنرمند است؟ دکتر است؟ چگونه رابطه ای است، در چه رده ای هستند و ... و بعد از آن دنبال چهره ضدقهرمان می گردم و آن را پیدا می کنم. تصمیم می گیرم چهره خودم را با قهرمان یکی کنم و ضد قهرمان نشوم. نفرات بعدی که با این چهره تطابق می دهم، والدین من هستند و در آن ها دنبال این می گردم که کدامیک از آن ها قهرمان است و کدامیک نیست. این شروع هدف گذاری در ناخودآگاه است؛ آن هم در کودکی! این تصویر اجتماعی خوبی که به دنبال آن می گردم را پرسونا نام می گذاریم.پرسونا به شما می گوید همین که قهرمان باشی، کافیه! و فاصله بین این تصویر با تصاویر قهرمان دیگر را هاشور می زند به این مفهوم که دیگر نیازی نیست به منطقه های دیگر هم فکر کنی و آن را در درون شما سرکوب می کند. اگر با این منطقه هاشور زده فاصله تان را حفظ کنید، کم کم صدای روح شما بصورت نارضایتی شروع به نجوا می کند. ، افسردگی، خشم، یخ بودن، تلخی، بی انگیزگی و ... در ادامه می آیند. وقتی هم که می خواهید هدفی را برای خودتان مشخص کنید، چون بر اساس شخصیت قهرمان جلو می روید و سعی می کنید آن را در درون تان پررنگ تر کنید، این احساسات هم پررنگ تر می شوند. آنوقت حس می کنید اگر ماشین تان را عوض کنید، خانه بهتری بخرید، کار بیشتری کنید، وارد رابطه شوید و ... حالتان بهتر می شود، در حالیکه هر چه اوضاع ظاهراً بهتر می شود، احساس افسردگی هم در شما بیشتر و بیشتر می شود. این تجربه را داشتید؟
سطح سوم آگاهی: من دنبال کسی می گردم تا او مسائل مرا حل کند؛ دنبال یک شرکت خوب هستم که در آن پایداری و حقوق خوب به من بدهند، دنبال یک عشق می گردم که وقتی عاشقش شدم، دیگر نیاز نباشد من در رابطه کار خاصی کنم یا رابطه ریسک نداشته باشد و فقط طرف قول بدهد باشد و بماند.ما عموم شکست های خود را در این سطح سوم آگاهی می خوریم، یعنی ما روی برنامه کسی، قول کسی، گفتگو با کسی، کار کسی و ... حساب کردیم و الان آن به وعده اش عمل نکرده است. عموماً افسردگی های عمیق اینجا شروع می شود. ممکن است حتی ورشکستگی و مرگ هم دریچه ای به سطح سوم آگاهی باز کند. اولین واکنش در این شرایط گرفتن نقش قربانی است و قصه قربانی شدن مان را پیش خودمان و بقیه روایت می کنیم. از دست دادن ها، ترک شدن ها، احساس نارضایتی و اتفاقات غیرمنتظره در شما می افتند، کم کم احساس بی ارزشی روی دستاوردهایی که داشتید، پیش می آیند، براق بودن آن ها را می گیرند؛ دیگر رابطه شما برایتان براق نیست، دیگر ماشین تان به حالتان فرقی نمی کند، دیگر خانه تان برایتان مهم نیست، پول دردتان را دوا نمی کند و شما احساس می کنید تمام آن چیزی که روی آن پس انداز کرده بودید، از دست دادید. این آغاز سطح سوم آگاهی است.
اشتباه اینجاست که شما چیزی بیرونی را عامل آرامش درونی خود کردید، در حالیکه رضایت یک مفهوم درونی است. کار اولی که باید انجام دهید این است که به استقلال فکری برسید. این یعنی اگر آدمی هستید که برایتان مهم است نظر بقیه چیه و من خودم آدمی نیستم که فکر کنم، اولین کارم این است که شکنجه یک نفره تصمیم گرفتن را به عهده بگیرم. مشورت هم می کنم، اما آخرش خودم تصمیم می گیرم و بعداً نمی گویم عجب غلطی کردم با تو مشورت کردم.
آن چیزی که روح شما می خواست، الان باید زندگی شود. کارهایی که می خواستید انجام دهید، اما ندادید را انجام بدهید. مثلاً مسؤولیت پذیر نبودید، الان باید مسؤولیت پذیر شوید. هدف زندگی به شما می گوید که خاص هستید، بنابراین این آدم خاص باید از طریق راهبر اصلی زندگی (روح) که خود واقعی شماست، باید خودش را به تمامیت برساند، پرسونا (منِ هوشیار شما) این کار از دستش بر نمی آید. آفرینش شما دلیل داشته، وگرنه این همه آدم که روی کُره خاکی هست. بزرگ ترین رسالت شما کشف خویشتن واقعی شماست؛ اینکه من چه کسی هستم؟ برایم بنویسید فکر می کنید چه کسی هستید؟
سطح چهارم آگاهی: اولین موضوع سطح چهارم آگاهی خوداتکایی است. من می پذیرم اگر تصمیمی بگیرم، تصمیم و تبعات آن هر دو مال من هستند، نه مال کسی که با او مشورت کردم. همینطور می فهمم اگر چیزی که می خواهم، دیگران تأیید نکنند، اگر به جمعبندی برسم که انجام بدهم، حتماً انجامش خواهم داد. از سطح توانایی هایتان شروع کنید؛ لباس تک نفره بخرید، از روی موبایل دنبال آدرس بروید و از کسی سؤال نکنید، خودتان سفر بروید و تمام کارهایش از خرید بلیط و ... را خودتان انجام دهید، خودتان کارهای بانکی تان را انجام دهید، و ... کارهای شخصی تان را شخصاً انجام بدهید. اگر آدمی بودید که تا الان کار بیرونی انجام نداده؛ مثلاً دخترتان را بزرگ می کردید، خانه داری می کردید و ... دیگر مادری کِش دار دنبال نکنید، دنبال هویت مستقل تان بگردید. اگر دانشجو هستید و خودتان را دانشجوی مادام العمر کردید، الان باید سرکار بروید، آن هم سرکاری که متعلق به آشناهای شما نباشد. فردیت یافتگی یعنی بزرگ ترین چیزی که می تواند به شما کمک کنند، خروج از حیطه امنی است که برای خود ساختید.
منبع:
مدرس: سهیل رضایی
برگزارکننده: بنیاد فرهنگ زندگی
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
با سلام و تبریک سال جدید و آرزوی بهترینها برای همه عزیزان، در آستانه 48 سالگی به این جمعبندی رسیدهام که هستی هر آنچه را که من میخواهم به من خواهد داد البته آنچه را که با همه وجود میخواهم و برایش تلاش میکنم. از روزی که پس از سالها جدایی از شما استاد عزیز، مجدداً با شما روبرو شدم؛ درهای آگاهی و شناخت خودم به رویم باز شد و پس از شنیدن کلامهای پرمهر و آگاهیبخش شما و خواندن کتابهایی که معرفی کردید و سپس کتابهایی که خودشان در مسیرم ظاهر شدند؛ فهمیدم که نمیدانم و جز با مطالعه کتاب و شناخت خودم نخواهم فهمید، روزی که خودم را بشناسم؛ خدایم را و جهانم را و همه چیز را خواهم شناخت. هرچه پیش میروم به کوچکی خود و بزرگی خداوند و قاعدهمند بودن هستی پی میبرم. فهمیدهام که هرچه را من بخواهم خدا برای من میخواهد، فهمیدهام که هرچه بکارم همان را درو خواهم کرد و فهیمدهای که جهان آیینهی تمام نمای من است و باز فهمیدهام که همه ما یکی هستیم و درد تو درد من و شادی تو شادی من است و باز فهمیدم که زندگی برپایه عشق بنا نهاده شده است و فقط عشق رمز ماندگاری آن است. بسیار خرسندم از این هم آموختنها که البته قطرهای از دریای بیکران آگاهی است. فقط میتوانم از شما تشکر کنم و برایتان آگاهی و سعادت طلب کنم و به همه بگویم که فقط باید خودمان را بشناسم تا بتوانیم حرکتی رو به جلو داشته باشیم. همه تغییرات از درون باید شروع شود، هیچ چیز بیرونی نمیتواند تغییر عمدهای در ما ایجاد کند.یادمان باشد، هرچه را ما بخواهیم همان را هستی به ما خواهد داد، فقط باید بدانیم که ما عمیقاً چه چیزی را میخواهیم.
خدایا از تو سپاسگزارم و برای همگان و خودم آرزومند آگاهی هستم و البته مطمئنم که تو در این راه یاریم خواهی کرد و من هم انشاا... دیگران را.
استاد شما را به خداوند میسپارم و از این همه لطف شما سپاسگزارم و از خداوند برای شما آرزومند خیر و برکت هستم.
سلام و خسته نباشید.
من چند ماهی ست که از سطح سه با یک ضربه ی روحی و عاطفی جدید دارم فاصله میگیرم و هنوز کامل مسلط نشدم ولی ذاتا سعی میکنم به کسی وابسته نباشم سطح چهارم رو خیلی دوست دارم داشته باشم ولی با اینکه ۳۲سالم هستش با پدر و مادر مشکل دارم و شدیدا سلطه گرا هستن و تو هر کاری که میخوام مستقل شروع کنم مثلا خیلی دوست دارم کار کردن تو یک شهر دیگه که کاملا تنها و خودکفا بشم رو شروع کنم ولی به شدت مخالفت میکنن و کلی پالس منفی میفرستن و این چسبندگی اونها من رو تو عملی کردن سطح چهار دچار مشکل میکنه .
واقعا من میخوام مستقل باشم و البته نگران هم هستم ولی از مقابله با پدر و مادر هم احساس دلسوزی دارم و هم ترس از روبرو شدن با مجادله و درگیری .
سلام
همونطور که استاد در فایل نو شدن توضیح داده،با کمترین بهاشروع کن.
یعنی اینکه خواسه باشی یک شهر دیگه باشی هم خودش یک ایگو ست.
پس مستقل شدن رو از خونه خودت شروع کن.
مثلا :اتاقتو جدا کن،برنامه غذایی خاص خودت داشته باش و خودت اون رو پخت کن
یا ساعتهای بیشتری رو در بیرون برای خودت اختصاص بده و...
بهرهمندو خیرخواه باشین
من در سطح آگاهی سوم بودم و بعد از شکستهای پی در پی در تمام زمینه(جسمی و سلامتی تا اجتماعی و کاری) به سطح ۴ اومدم بدون شکایت از خدا و خلق خدا ... شکستها رو بعنوان درسهای زندگی پذیرفتم و از مرحله افسردگی وارد مرحله اعتماد بنفس و توان و قدرت شدم و الان به خودم افتخار میکنم که به عنوان یک زن فقط به خودم متکی هستم و دارم به تنهایی از پس کارهای سخت اجتماعی و خانوادگی برمیام و خدا رو شکر میکنم.
سال خوبی در پیش رو دارم چون که دارم با شفافیت قدم برمی دارم. و این رو مدیون درسهای شما هستم استاد عزیز....
هر سال موقع نوشتن اهدافم همیشه ی دلسردی کل وجودم رو می گرفت چون خیلیهاشون اهدافی بودند که در طی سال گذشته به نتیجه نرسیده بود در حالیکه الان با گوش دادن درس نو شدن در روزهای ابتدای سال ۹۸ به این نتیجه رسیدم اونا مال من نیستند و نبودند
فقط اینو میدونم امسال، سال شفافی در پیش رو دارم و میخوام رسالت خودم را تا سن ۴۰ سالگی پیدا کنم.