۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس سوم)
سطح مقاله : پیشرفته
نظرات و تجربیات خود درباره درس سوم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس سوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 79 نظر ارائه شده است
سهیلا ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام وقتتون بخیر از فایل بسیار خوبتون سپاسگزارم. امیدوارم سالهای سال شاگردهای زیادی بتونند از وجود شما بهره ببرند. من هر چهار سایه رو زندگی کردم و سایه ای که از جنگ با خصایص والدین بوجود میاد رو بیشتر تجربه میکنم. من خوشحالم که این فرصت با تدریس عالی جنابعالی برام پیش اومده که راههای آشتی کردن با سایه ها رو یاد بگیرم. مثلا اگه یکی از والدین ترسو هست و شما همیشه با ترس جنگیدی اما این ترس در موقعیتهای مختلف همراهی ت میکنه. این ترس یه نوع سایه ست؟ قابل برطرف شدن هست؟ یا اینکه در مواردی که میدونی حق با خودته اما برای از دست ندادن اطرافیان، کوتاه میای. درصورتیکه از درون راضی نیستی که کوتاه اومدی، میشه مقبولیت بدست آوردن نزد دیگران.

شیوا ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

سوال اول: 1. من کسی به غذام بدون اجازه دست بزنه عصبی میشم یعنی خسیسم با اینکه همیشه دست و دلباز نشون میدم. 2. شلخته م واقعا. 3. خیلی چاق بودم و 30 کیلو کم کردم اگه الان بگن چاقم به شدت عصبی میشم اگگه بگن چاق شدی عصبانی میشم. لباسایی میپوشم لاغر نشون بده. 4. به اندازه بینیم حساسم و یه بچه بهم گفت دماغ گنده تو همه عکسا جوری وایمیسم دماغم کوچیک بیفته.6. بی عرضه و تنبلم. چون من بیکارم و میگردم دنبال کار اما میدونم حوصله ندارم صبح پاشم برم سرکار. 7. همیشه دعای خیر میکنم برای ادمای موفق اما حسودم ..گاهی حسادت میکنم نمیتونم کنترلش کنم بعضی وقتا. سوال دوم: چی بقیه دارن نمیخوام باشم؟ 1. نمیخوام هکسباز و تنوع طلب باشم. اما بودم گاهی و روابط سطحی و متعدد و موازی و بی سر و ته داشتم. 2.نمیخوام بی پول و فقیر باشم مثل بابام 3.نمیخوام بیکار و بی هدف باشم مثل برادرم اما هستم 4. نمیخوام مثل پدرو مادرم نادون باشم و هی به جاش کتاب میخونم دوره میبینم. 5. نمیخوام احمق و خنگ باشم مثل جوونی مادرم 6.نمیخوام مثل خواهرم قدرنشناس و عصبی باشم 7. مامانم قسم الکی و دروع میخوره. بچه بودم به دروغ قسم خوردم کلاس چهارم بودم .سوال سوم :عمل ریاکارانه و نقاب : همین کتاب خوندن و دوره دیدن و همین شرکت در دوره شما بیشترش برای اینه بگم من بلدم من میدونم من باهوشم من دانام من موفقم .نقاب دختز خوب و صادق زدن .سوال چهار که چه ادامایی جذب میکنم؟ هرجا کار کردم پولمو ندادن. حتما من هم حق دیگرانو خوردم اما یادم نمیاد. مثلا راننده ها همه یا میگن خورد نداریم یا زیاد ازم میگیرن. کلی پول طلب دارم چون خودمم پول قرض گرفتم و سروقت پس ندادم و بدهکارم. شاید یه دلیلش اینه اما یادم نیس کجا زیاد گرفتم و حروم خوری کردم. ادمای تنوع طلب و خوش گذرون و بی بند و بار جذب میکنم که فقط دنبال سکسن. شاید چون منم خودم بیشترین دلیلی که میخوام با کسی باشم همین نیاز جنسیه. خصایصم که میگن : سادگی مهربونی . روراستی. صداقت. اما من گاهی دروغم گفتم هرچند کم

شیوا ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

سوال اول: 1. من کسی به غذام بدون اجازه دست بزنه عصبی میشم یعنی خسیسم با اینکه همیشه دست و دلباز نشون میدم. 2. شلخته م واقعا. 3. خیلی چاق بودم و 30 کیلو کم کردم اگه الان بگن چاقم به شدت عصبی میشم اگگه بگن چاق شدی عصبانی میشم. لباسایی میپوشم لاغر نشون بده. 4. به اندازه بینیم حساسم و یه بچه بهم گفت دماغ گنده تو همه عکسا جوری وایمیسم دماغم کوچیک بیفته.6. بی عرضه و تنبلم. چون من بیکارم و میگردم دنبال کار اما میدونم حوصله ندارم صبح پاشم برم سرکار. 7. همیشه دعای خیر میکنم برای ادمای موفق اما حسودم ..گاهی حسادت میکنم نمیتونم کنترلش کنم بعضی وقتا. سوال دوم: چی بقیه دارن نمیخوام باشم؟ 1. نمیخوام هکسباز و تنوع طلب باشم. اما بودم گاهی و روابط سطحی و متعدد و موازی و بی سر و ته داشتم. 2.نمیخوام بی پول و فقیر باشم مثل بابام 3.نمیخوام بیکار و بی هدف باشم مثل برادرم اما هستم 4. نمیخوام مثل پدرو مادرم نادون باشم و هی به جاش کتاب میخونم دوره میبینم. 5. نمیخوام احمق و خنگ باشم مثل جوونی مادرم 6.نمیخوام مثل خواهرم قدرنشناس و عصبی باشم 7. مامانم قسم الکی و دروع میخوره. بچه بودم به دروغ قسم خوردم کلاس چهارم بودم .سوال سوم :عمل ریاکارانه و نقاب : همین کتاب خوندن و دوره دیدن و همین شرکت در دوره شما بیشترش برای اینه بگم من بلدم من میدونم من باهوشم من دانام من موفقم .نقاب دختز خوب و صادق زدن .سوال چهار که چه ادامایی جذب میکنم؟ هرجا کار کردم پولمو ندادن. حتما من هم حق دیگرانو خوردم اما یادم نمیاد. مثلا راننده ها همه یا میگن خورد نداریم یا زیاد ازم میگیرن. کلی پول طلب دارم چون خودمم پول قرض گرفتم و سروقت پس ندادم و بدهکارم. شاید یه دلیلش اینه اما یادم نیس کجا زیاد گرفتم و حروم خوری کردم. ادمای تنوع طلب و خوش گذرون و بی بند و بار جذب میکنم که فقط دنبال سکسن. شاید چون منم خودم بیشترین دلیلی که میخوام با کسی باشم همین نیاز جنسیه. خصایصم که میگن : سادگی مهربونی . روراستی. صداقت. اما من گاهی دروغم گفتم هرچند کم

شیوا ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

سوال اول: 1. من کسی به غذام بدون اجازه دست بزنه عصبی میشم یعنی خسیسم با اینکه همیشه دست و دلباز نشون میدم. 2. شلخته م واقعا. 3. خیلی چاق بودم و 30 کیلو کم کردم اگه الان بگن چاقم به شدت عصبی میشم اگگه بگن چاق شدی عصبانی میشم. لباسایی میپوشم لاغر نشون بده. 4. به اندازه بینیم حساسم و یه بچه بهم گفت دماغ گنده تو همه عکسا جوری وایمیسم دماغم کوچیک بیفته.6. بی عرضه و تنبلم. چون من بیکارم و میگردم دنبال کار اما میدونم حوصله ندارم صبح پاشم برم سرکار. 7. همیشه دعای خیر میکنم برای ادمای موفق اما حسودم ..گاهی حسادت میکنم نمیتونم کنترلش کنم بعضی وقتا. سوال دوم: چی بقیه دارن نمیخوام باشم؟ 1. نمیخوام هکسباز و تنوع طلب باشم. اما بودم گاهی و روابط سطحی و متعدد و موازی و بی سر و ته داشتم. 2.نمیخوام بی پول و فقیر باشم مثل بابام 3.نمیخوام بیکار و بی هدف باشم مثل برادرم اما هستم 4. نمیخوام مثل پدرو مادرم نادون باشم و هی به جاش کتاب میخونم دوره میبینم. 5. نمیخوام احمق و خنگ باشم مثل جوونی مادرم 6.نمیخوام مثل خواهرم قدرنشناس و عصبی باشم 7. مامانم قسم الکی و دروع میخوره. بچه بودم به دروغ قسم خوردم کلاس چهارم بودم .سوال سوم :عمل ریاکارانه و نقاب : همین کتاب خوندن و دوره دیدن و همین شرکت در دوره شما بیشترش برای اینه بگم من بلدم من میدونم من باهوشم من دانام من موفقم .نقاب دختز خوب و صادق زدن .سوال چهار که چه ادامایی جذب میکنم؟ هرجا کار کردم پولمو ندادن. حتما من هم حق دیگرانو خوردم اما یادم نمیاد. مثلا راننده ها همه یا میگن خورد نداریم یا زیاد ازم میگیرن. کلی پول طلب دارم چون خودمم پول قرض گرفتم و سروقت پس ندادم و بدهکارم. شاید یه دلیلش اینه اما یادم نیس کجا زیاد گرفتم و حروم خوری کردم. ادمای تنوع طلب و خوش گذرون و بی بند و بار جذب میکنم که فقط دنبال سکسن. شاید چون منم خودم بیشترین دلیلی که میخوام با کسی باشم همین نیاز جنسیه. خصایصم که میگن : سادگی مهربونی . روراستی. صداقت. اما من گاهی دروغم گفتم هرچند کم

الف ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

من میترسم که بقیه بفهمند که خودخواه و عصبی هستم. و ظاهرا خیلی هم مهربان و مهرطلب هستم یعنی در واقع نمتونم ببینم کسی از دستم ناراحته یا دوستم نداره البته این برای کسانی هست که قراره ارتباطم را باهاشون ادامه بدهم . مثلا یاد گرفته ام که همکار دوستم نیست و دیگر برام مهم نیست خیلی هم باهم رفیق نباشیم.از همکار ناراحت بشم همون موقع هم شاید نتونم واکنش سریع نشون بدم ولی احتمالا فردا ش حرفم را میزنم بهش و نهایتا سکوت میکنم چون دعوا برام سخته و تپش قلب میگیرم.تا بشه دعوا نمیکنم شاید سالی ۱یا دو بار.ولی با اعضای نزدیک مثلا نامزدم یا خانواده ی نامزدم ..وقتی که باهاشون مخالفتی میکنم بعدش همه اش ناراحتم که وای از دستم ناراحتند دیگر دوستم ندارند.کلا همیشه احساس گناه دارم! و اگرچه مادرم گاهی من را تشویق میکند که چرا خواسته ات را طلب نمیکنی اما وجدان دردم را بیشتر میکند که خانواده همیرت مثل قبل نیستند شور و شوق قبل را ندارند! مادرم وقتی دختر خانه بوده بسیار قد بوده ولی بعد از ازدواج با سخت گیری های بابام و خانواده اش کمی سربه راه شد ولی اخرشم خوشبخت نشد و پدرم همسر دیگری اختیار کرد. این روزها بابام زیاد پیش اون یکی نمیره و با بزرگ شدن ما بچه ها و ارثی که به مادرم رسید حالا مادرم یاغی شده و به من و بابام امر و نهی فراوان میکند. با برادرم رابطه اش بهتره ولی اینقدر منو تایید نمیکنه که من خودم را یک بی عقل پخمه میدانم .از بچگی دقتم کم بوده و حالا که حسابدارم دوست ندارم کسی بفهمد چه سر به هوایی هستم . داداشم خیلی فعال و مرتب است اگرچه نسبتا بیکار است چون شغلش ازاد است و الان بازار خوابیده . من از صبح تا عصر سرکار میرم نسبتا سر کارم قبولم دارن اگر بی دقتی هایم را نفهمند. ولی مادرم همیشه اونو تایید کرده مرتب و زرنگه اونه تنبل و شلخته هه من ام. خوب در کل دوست ندارم کسی به پخمه بودنم اشاره کنه . چون نیستم واقعا!
درمورد اونکه اونجوری نیستم اصولا حرفی نمیزنم باعث ناراحتی کسی بشم ولی بعضی ها میگند زبانت نیش داره مثلا به زن رییسم میگم حالا شوهرتون میگه زنم کم بود مغزم را مبخورد این یکی هم( منظورم خودمه ) اضافه شد. یا عمه ام همسرم را دعوت نکرده بود چون مهمانی خودمانی بود به مادرم گفتم اگر سراغ همسرم را گرفت میگم شما که دعوتش نکردی ! مامانمم دعوام کرد که دلشکستن هنر نیست ! و بعدا توضیح داد که مهمونی خیلی رسمی نیست و خودتون میدونید اگر دوست داشتید بیاریدش. ولی داداشم به همه عالم متلک میگه مامانم همیشه تشویقشم میکنه.کی گفته فقط مردا به تشویق نیاز دارند؟یه مورد دیگرم که از خودم سراغ ندارم اینه که هعی در مقابل ناراحتی ها لبخند میزنم و مهربانانه رد میشم ولی یه جا با یک اشتباه کوچک طرف امپرم میره بالا یکم داد و بیداد میکنم و باید دور بشم از اون شخص تا اروم بگیرم و بتونم مسلط بشم. باید بگم بابام خیلی بد عصبانی میشد و گاها بی دلیل .مثلا امکان داشت جلوی جمع یه کتکی هم بزند در حد یه تو گوشی و درخانه بیشتر از اینها بود کتکش!داداشم را بیشتر میزد.

گلي ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

من ادمي هستم كه هميشه سعي ميكنم به اصول اجتماعي و اخلاقيات صحيح پايبند باشم. مثلا توي رانندگي به همه راه ميدم، بين خطوط رانندگي ميكنن و ... و اگر كسي اينطور نباشه خيلي به هم ميريزم. در اين درسها ابهامي دارم و اون اينه كه در ايران كه معروفن مردم به رانندگي بد،اگر كسي نخواد همرنگ اجتماع باشه و بخواد قانون مند باشه ايا ربطي به سايه داره؟؟الان خيلي اخلاقيات كم رنگه و من مه راستگو هستم، به قولم وفا ميكنم، هميشه يك ربع زودتر از ساعتي كه بايد جايي باشم اونجا ميرسم و هيچ وقت تاخير ندارم و ... به من ميگن تو اروپايي فكر ميكني اينجا ايرانه باباجون!!! اينها ربطي به سايه اي در درون من داره؟؟؟يا اجتماع داره به بيراهه ميره و من در اين درياي متلاطم دارم سعي ميكنم كشتيمو از غرق شدن نجات بدم و كارم درسته. چون معتقدم هر كس اگر درست زندگي كنه اجتماع درست خواهد شد.
شايد هم اينكه از رفتار خلاف قانون و اخلاق ديگران خيلي عصباني ميشم سايه هست و بايد به خودم بگم همه الزاما درست فكر نميكنند يا دنبال دليلي براي رفتارشون باشه تا برام شدت عصبانيت كمتر بشه مثلا بگم شايد مريض. اره مجبوره اينجوري رانندگي كنه؟؟ رانندگي يك مثال بود استاد عزيز در كل مسايل اينگونه هست. به من ميگن جناب سرهنگ يا اينكه نبايد توي ايران زندگي كنم و اخلاقم مثل خارجيهاست. سايه اينجا كجاست؟

يعقوب ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام
من هم دقيقا همين موضوع را دارم، يك روز فهميدم كه دوست دارم بشنوم من براي اين كشور زاده نشدم و با همه فرق دارم، از اين كه به من بگويند افكارم اروپايي است لذت مي برم، تصميم گرفتم از اون چيزي كه هستم لذت ببرم و خودم باشم و دست از نمايشش به ديگران بردارم.
منو ببخشيد من اينگونه بودم و تجربه ام اينگونه بود. شايد براي شما كارساز باشد شايد نه.

يعقوب بحربادي ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

من و پدرم هميشه و هميشه با هم ناسازگار بوديم، تمام صحبت هايي كه از پدرم هميشه ميشنيدم اين بود كه تو بلد نيستي، تو نميتوني، هنوز بچه اي نمي فهمي و از اين دست جملات كه دوست ندارم يادم بيان. هميشه با پدر دعوام مي شد و داد و بيداد مي كرديم اين موارد از يه ميخ كوبيدن به ديوار شروع مي شد تا بحث هاي سياسي و اقتصادي در همه موارد ادامه دار بود. به همين دليل هميشه ازش فراري بودم و قسم خوردم هيچوقت شبيهش نشم و به ادم همه كاره نباشم، هر موقع ازم مي پرسيدن فلان كارو بلدي يا مي گفتم نه يا ميزدم خراب مي كردم كه كسي كاري به كار من نداشته باشه چون با هيچكس به نتيجه نمي رسيدم و از نظر من همه خراب كاري مي كردن و اگه ميخواستم يه كار درست انجام بشه فقط بايد خودم انجامش بدم كه همتون ميدونيد اين موضوع از كدوم قسم من سرچشمه مي گرفت. حالا ولي با پدرم بحث نمي كنم و حتي اكثر اوقات حرف هم نمي زنيم ، يكي از خصوصياتي كه همه منو باهاش ميشناسن اروم و ساكته، سكوته من بعضي وقتا ازاردهنده ميشه چون واقعا حرفي ندارم با كسي بزنم، مخصوصا با پدرم. چون همه از من بهترن به جز خودم، امروز كارايي كه بلدم و رو انجام مي دم ميذارم هركس هر كاري دوست داره بكنه به روش خودش اگه درست شد كه حال ميكنه اگه نشد من به كمكش ميام، منم يه همه فن حرفم خيلي كارا بلدم در حدي كه كارم و راه بندازه بازم همون قسم.
پدرم هر موقع ميخواست پول بده مثلا ٢٠ تومن ٤ تا ٥ تومني رو با فاصله از همديگه ميذاشت روي ميز و اين حركتش واقعا روي اعصاب بود. هميشه سر پول دعوا داشتيم تو خونه و اگه يه روز كسي اينو ميفهميد من اب مي شدم، پدرم هميشه پشت سر مادر بهش فحش ميداد ولي بدون اون نمي تونست زندگي كنه، به همه بدبين بود ولي به هركسي كه بهش سلام مي كرد خدمات مي داد، هركسي كه يه بار ديده بودتش ميگفت مرد خوش خلق و خوش مشربيه ولي من به عنوان پسرش خيلي كج خلق و منزوي بودم. هر موقع براش لباس مي خريديم نمي پوشيد تا بعدا كه لاغرتر شد بپوشه و تا امروز فقط به وزنش اضافه شده و كلي لباس كهنه كه نپوشيدتشون. امروز تنهاست و غمگين و من نميخوام شبيهش باشم. بيشتر دوستام ادماي شوخين كه همه كنارشون ميخندن. وقتي دبيرستان و دانشگاه ميرفتم گروهي بوديم كه همه رو دست مينداختيم و مسخره مي كرديم، وقتي مسخره ميشم شديدا عصبي ميشم ، سعي مي كردم تو جمع هايي كه احتمالا مسخرم كنن نرم و مي رفتم هر خرفي رو به خودم مي گرفتم، گفتم شايد شفام تو جمع رفتن باشه مي رم و حرف نمي زنم بلكه يه موقع .... من يه ضعفي دارم كه هميشه همراهمه، فايل بزرگي از گذشتم و توي ذهنم قايم كردم و دوست ندارم پيداش كنم و امروز بعد از گذشت چندين سال ديگه نميدونم كجاست و چجوري بايد پيداش كنم. بزرگترين چالش من اينه كه نمي دونم كيم و ماموريتم توي زندگي چيه. هر روز به گذشته اي كه بيشترش نيست نگاه مي كنم و چيز زيادي دستگيرم نميشه. به جز اينكه من سپر مادرم بودم و نمي خواستم مثل پدرم باشم . دوست دارم دانا، حكيم و عاقل عالم باشم، شوخ طبع و بذله گو و گل هر جمعي، شاعر باشم و عاشق، محرم راز باشم و مرهم درد، وطن پرستي واقعي و ايران دوست.
اخرين باري كه از كوره در رفتم (در صورتي كه من واقعا ادم اروم و صلح جويي هستم) كه همين يكهفته پيش مي شد، يكي از دوستان و همكارم در محل كار از حقوق زنان مي گفت با عقايدي مردسالانه و دلايل اسلامي و من تاب تحملم طاق شد و با كلمات غلمبه درياي اطلاعات رو خالي كردم و شكست سختي دادمش و ديدم كه حالش واقعا بد شد و همكاران خانم زير لبي ازم تعريف مي كردن و من لذت بردم و سعي كردم اين لذت و پنهان كنم. از همان روز بحث سايه ها رو عميق تر و سريع تر پيگيري كردم.

يعقوب بحربادي ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

ادامه
توي پول خرج كردن دست و دلبازم و نترس، هر ماه هم سر مسائل مالي به مشكل ميخورم كه خدا همسرم رو حفظ كنه هميشه بهم ميگه درست ميشه ولي من اول خودم رو ميزنم تا كسي حرفي به من نزنه،همسرم كسي كه باعث شد من برچسب هام رو از تنم بكنم و خودم رو در اغوش بگيرم و دوست داشته باشم. يادم داد كه خودم رو ببوسم و به همه چيزم احترام بگذارم و با او فهميدم كه مهترين فرد منم، خودم تنها كسي كه بايد بيشتر از همه دوستش داشته باشم. اين اولين قدم براي شفاي من بود.

فاطمه یونسی ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام وقت بخیر
آیا وسواس فکری و مدام مرور کردن کارها با خود تا زمانی که انجام شوند هم ناشی از سایه ها هستند یا چیزی جدا از سایه ها می باشند؟
ممنونم

مریم شجاعی ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام خدمت جناب رضایی و دوستان عزیزم در مورد سایه نوع دوم :
نظم داشتن جزءارزشهام به حساب میاد و بی نظمی های دختر 11 ساله ام خیلی منو بهم میریزه و حالم رو خراب میکنه و هر بار تصمیم میگیرم که رهاش کنم ولی دوباره عصبانیت هام تکرار میشه.
مادرم هیچوقت آدم خیلی مرتب و منظمی نبوده و هیچ سخت گیری به من و برادرهام نداشته ولی من تصمیم گرفتم همیشه منظم باشم .
سایه نوع چهارم:
نقاب آدم مهربان و با گذشت که با همه همدلی میکنه و در حد توانش به دیگران کمک میکنه وراهکار میده وهیچوقت دوست نداره رک گو باشه و کسی رو از خودش برنجاند و آدم های رک را جذب میکنم که خیلی راحت نظراتشون رو بیان میکنند. و گاهی خودخواه میشوند.
سپاسگزارم استاد خوبم

زینب ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

باسلام و تشکر از وقتی که میگذارید.
در مورد سایه نوع اول:بویژه تا قبل از ازدواجم احساس میکنم تو محیطی بودم که همش باید به خاطر حفظ ظاهر و آبرو یه کارهایی انجام میدادیم.و نمایش میدا یم که ما ادمهای خوب و با کلاس و..... هستیم و از درون هیچ کدوم نبودیم.مثلا خودمون میوه خوبها را نخوریم وقتی مهمون اومد بخوریم.تو خونه هر لباسی بپوشیم مهم نیست ولی تو مهمونی حتی ممکنه گرونترین لباسو بپوشیم. منم همین جوری بودم و البته تو خیلی موارد هم هستم فقط دارم متوجه تر میشم.و کلا یاد گرفتم دورم باید یه حصار بکشم تا کسی وارد نشه. اینه که شدم یه ادم درونگرا و جالبه الان به غیر از همکارام هیچ دوستی ندارم.در کل عمرم هیچ دوست صمیمی نداشتم.حرف زدن از خودم و خانوادم برام خیلی سخت بود البته الانم راحت نیست.هنوزم فکر میکنم یه چیزایی و اتفاقاتی در من و خانواده ام هست که تا حد ممکن نباید کسی بدونه.حس میکنم اگر کسی بدونه فرو میریزم. تو خونه ما پول ارزش بود ـ پسر بودن ارزش بود ومن تمام تلاشم رو کردم که درامد داشته باشم و مستقل باشم و خودم کارهامو بکنم و بدون توجه به علایق خودم و حتی بدون توجه به دیگران فقط نتیجه برام مهم بود.الان محیط کارمو دوست ندارم.ویژگی های زنانه ندارم. از همه مهمتر دوست داشتن و محبت کردن و... چیزای سختی برام هستند.و از همه جالب تر احساس میکنم اصلا مستقل نیستم والان شدیدا وابسته به شوهرم هستم .فکر کنم یه حرای به تمام معنا هستم.
سایه نوع دوم: جدیدا دارم متوجهش میشم.توی جمع فراتر از خانواده خودم(همسر و پسر)خیلی موجه تر و با متانت تر و صبورتر و مهربون تر هستم.اصلا شهره به اینم که عصبانی نمیشم.ولی تازگی ها خیلی زود بخصوص در مقابل پسرم عصبانی میشم .در برابر یه شیطنت کوچک عصبانیت و برخورد شدید دارم.و بعد خودم به خودم میگم داری چکار میکنی،دلت از کجا پره که زورت فقط به یه بچه میرسه!
در مورد خصائص پدر و مادر هم به نظرم پدرم خیلی مظلوم بود ومن الان به این نتیجه رسیدم که همش تلاش کردم مظلوم نباشم و به نظر نرسم ولی شهره هستم به مظلومیت!
به نظرم مادرم ویژگی های منفی زیاد داره یا حداقل برای من.در کل الان احساس میکنم تو ذهنم ادم خوبی نیست ومن کل زندگیم خواستم ادم خوبی باشم.تبعیض بین فرزندان ـ ازادبودن پسرها ـ تحقیر کردن و بی ارزش کردن ـ داشتن نگاه منفعت طلبانه نسبت به هر کاری و کلا هر چی تهش به پول میرسید ارزش بود.اینها توی مادرم بوده.منم همش دنبال تایید دیگران بودم.الان خیلی از رفتارهامو میذارم جزئ رفتارهای ریاکارانه ولی خودم نمیدونستم و نمیشناختمشون .به خاطر این به نظرم سایه نوع سوم نیستند!!الان احساس میکنم یه عمر نماز خوندم حتی برای اینکه پیش خدا ادم خوبی باشم ولی یه سپاسگزاری ساده از خدا برام سخته چون همش طلبکارم.از همه طلبکار بودم و بسیار پرتوقع البته الان بهتر شدم.همش فکر میکردم من به خاطر دیگران خیلی کارها رو کردم حالا باید توقع و طلب داشته باشم.البته خیلی از ویژگیهای مادرم هم که به نظرم بد بودند الان توی خود من هم هست!
در مورد سایه نوع سوم هم واقعا نمیدوم چون خیلی به نظرم رفتارهای ظاهری برای تایید طلبی داشتم ولی خودم بیخبر بودم.ولی الان دارم سعی میکنم اون رفتارها رو انجام ندم ولی یه جاهاییش با ارزش ها منافات داره .مثلا میخوام مکان زندگیمو تغییر بدم ولی اونوقت از مادرم دور میشم و میشم دختر بده!میخوام الکی به کسی حتی برادر یا حتی همسر لطف نکنم میشم سنگدل و بی احساس .البته امیدوارم یه روز با تمام وجود درک کنم عشق و محبت یعنی چی تا با عشق به دیگران محبت کنم.
در مورد سایه نوع چهارم هم که فکر میکنم همسر من دقیقا یه ویژگی هایی داره که من ازشون بدم میاومده یا ازشون یه عمره دوری میکردم.البته ازدواج من شروع رشد من بود و الان دقیقا همسر من به راحتی ویژگی های منفی من رو لیست میکنه که سالهای اول ازدواجم باعث بحث و دعوا بودند ولی الان به تمام حرفهای ایشون خوب گوش میدم و میبینم دقیقا میزنه توی هدف و کار منو خیلی راحت کردند.اصلا الان احساس میکنم ازدواجم شروع خودشناسی من بوده.همسر من چندتا جمله هست که به من میگه فکر کنم دقیقا سایه های من باشند:منیت و غرورت را بذار کنار،هرکسی با هر مقامی برای دیگران و بیرون از خونه باشی توی خونت باید زن زندگی و مادر بچه ات باشی ـ مثل ربات نباش مثل برادرات نباش که مقیاسشون فقط پوله ـ مثلا تو درس خوندی و تحصیل کرده ای ولی دقیقا رفتارات مثل مادرت و خواهرت و.... میمونه ـ. خانوادگی بویی از محبت نبردید ـ ادم دورو و موقعیت طلبی هستی ـ چشم هاتو باز کن یه کم دورو بر و دور تر از خودت و خانوادتو ببین.تو و خانوادت دنیای و زندگی با این همه بزرگی رو ریختید توی یه جای کوچیک و سرتونو کردید توش و اسمشو گذاشتید زندگی.
خیلی تاسف باره خیلی.....
ببخشید طولانی شد گاهی فکر میکنم انقدر میتونم از زندگیم بگم و بنویسم که میتونه یه کتاب بشه.

Leili ارسال در تاریخ ۱۶ خرداد ماه ۱۳۹۷

زينب خانم حرفهاي همسر شما به شما حسابي منو قلقلك داد يعني وقتي ميخوندمش انگار يهووقلبم فشرده شد و حالم بد شد اون جنگجوي هميشه مسلح درونم براي مردها يهو بيدار شد ! خشم وجودمو گرفت و دلم خواست با تمام قدرت تندترين جوابهايي كه ممكنه رو بهشون بدم انگار خودمو جاي شما ديدم و اصلا نتونستم تحمل كنم شما چقدر صبورانه و بزرگوارانه به قضيه نگاه ميكنيد من ازدواج نكردم ولي ميدونم اگه همسرم اين حرفها رو بهم بزنه نميتونم تحمل كنم يا جوابهاي نيشدار بهش ميدم يا لجبازي ميكنم باهاش تا انتقام حرفهاي تندي رو كه بهم زده بگيرم !!! من در مقابل پارتنر يا همسرم ميدونم كه خيلي انعطاف ناپذير و سخت خواهم بود ! شايد دليلش اينه كه مامانم بسيار آدم مظلومي در زندگي بوده و هميشه از بابام حرف شنيده و هيچ وقت جواب نداده انگار يه جا تصميم گرفتم هيج وقت مثل مامانم مظلوم نباشم بخاطر همين هميشه براي مردها شاخ و شونه ميكشم حتي اگه در حد شوخي اونها چيزي در مورد جامعه زنان بگن من تحمل نميكنم و با همون شوخي يه جواب كوبنده بهشون ميدم ! خيلي وقتها وقتي با تحقير از زنها صحبت ميكنن ، ميخوام بزنم لهشون كنم ، حتي در دوران دانشجويي پسرهاي دانشگاه اينو فهميده بودن مخصوصا چيزي ميگفتن كه لجه منو دربيارن و من جوابشون رو بدم ! من نميدونم اينجا آيا سايه من هست يا نه خيلي هنوز با مفهوم سايه ارتباط برقرار نكردم فقط ميدونم هيج پنهانكاري يا نقابي در اين زمينه ندارم در هر موقعيتي و با هركسي يه سرباز هميشه اماده به حمله هستم در مورد زنان و انتقادهاي تند از خودم يا زنان ديگه