۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس سوم)
سطح مقاله : پیشرفته
نظرات و تجربیات خود درباره درس سوم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس سوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 79 نظر ارائه شده است
مهسا ارسال در تاریخ ۲۳ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام
درباره سایه نوع ۴، من خیلی واضح در خودم دیدم. بیشتر دوستان من آدم هایی با استاندارد های به ظاهر بالا هستن که بسیار به خودشون سخت میگیرن، منظورم اینه که مثلا همه زندگی خودشون رو وقف درس میکنن و البته توی اون زمینه ای که وقت و انرژی میذارن موفق هستند. حالا جالبه که بیشتر ما ها یه سیستم خود انتقادگری داریم که خیلی هم تایید بیرونی اش رو دوست داریم. به خاطر این میگم که معمولا آدم هایی رو جذب میکنیم که دائم ازمون انتقاد کنن. برای خود من خیلی پیش اومده که استادی رو که ویژگی های مثبت من رو میبینه رو خیلی قبول ندارم در صورتی که اگر همون استاد کلی ایراد از من بگیره میگم این یه استاده!
جالبه که الان که دارم اینا رو مینویسم هم حس خیلی عجیبی دارم خیلی عجیب. من این درس رو شب گذشته کوش دادم و امروز با دو استاد برای دوره دکتری مصاحبه داشتم، در کمال تعجب من احساس خوشی ام خیلی کوتاه بود چون این اساتید از کار من راضی بودنن. احساس میکنم دچار یک حس تحقیر درونی شدم که با این که همیشه موفق بودم، حداقل تو زمینه تحصیل،‌هیچ وقت خودم رو قبول نداشتم!! و فکر میکنم دنبال این انتقاد ها میگشتم تا ناکافی بودن خودم رو به خودم ثابت کنم. از نظر من همیشه آدم های خیلی بهتر از من هستن و من لیاقت رسیدن به جاهایی رو که دوست دارم ندارم.

حمیدرضا ارسال در تاریخ ۲۳ خرداد ماه ۱۳۹۷

به نقطه عجیبی رسیدم ؛اول سایه های بدیهی اومدن جلو چشمم؛بعدیهو چشمم به یه سری چیز ها که مدت هاست اذیتم میکنه وباالاخره به سوالی رسیدم ؛خب من خیلی با دیگران مهربونم وخیلی سعی میکنم منطقی وباشعور باشم به طوریکه طرفم اصلا ازم ناراحت نشه،بعد هرسری مخصوصا نزدیک ترین دوستانم یه رفتارهایی میکنن که ازنظرمن خیلی خودخواهانه ومغرورانه است؛وبه من شدید برمیخورد ولی هیچی بهشون نمیگفتم؛وهی باخودم کلنجارمیرفتم؛خب من مادر خیلی جنگجو منفی وبی منطقی داشتم وپدری کاملا بی خیال (البته خیلی سایه هارو ازپدر ومادرم الان پیدا کردم ولی بااینی که دارم میگم رزونانس بیشتری داشتم)،پدرم البته خیلی اوقات هم وقتی من حرف منطقی اما بی رحمانه ای بهش میزدم کلی عصبانی مشد و سرمن خالی میکرد؛من همیشه سعی کردم منطقی ومهربون باشم وحالا باخودم بی رحمانه روبه رو شدم که چرا؟به این رسیدم که ازدتا چیز میترسم :یکی اینکه دوباره دعوام بشه و کوچیک بشم وتحقیر بشم واینکه ناتوان بمونم وشکست بخورم؛(جالبه که فکرمیکنم سرهمین یه کمربند مشکیم گرفتم،ولی کاملا ناآگاهانه واینکه مشکلم حل نشد)؛دوم اینکه ترس اینکه اون طرف بره ومن تنها بشم؛خب مگه چی میشه؛من همیشه هم سعی میکنم آدم طنازی باشم وبادیگران کلی بخندم وبه قولی دلقک باشم(البته به معنی منزل دلقک نه خود دلقک)چرا؟تازه فهمیدم چون میترسیدم ؛ازچی؟واینکه باالاخره وقتی همه نقاب ها و این هارو گذاشتم کنار به یه سوال رسیدم؛ماچرا ارزشمندیم؟؟؟

Fayyaz ارسال در تاریخ ۲۳ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام به استاد عزیز و همکلاسی های عزیز..

راجب پدر و مادر گفتن استاد..

من چند ساله که از تمام خصوصیات اخلاقی بابا مامانم متنفرم

هرچی ویژگی منفی میشناسم بحز ۴تاش
اینا دارن و من بشدت آلرژی دارم به رفتار و گفتار و کاراشون
از تحصیلات گرفته تا نگرش و حرف زدن

من سعی کردم مثل اونا نشم
ولی متاسفانه از بچگی تا الان بعضی جاها دقیقن مثل اونا یا حتی ضعیف تر ازونا عمل می کنم و این داره منو بی نهایت اذیت می کنه

ترسو بودن نسبت به همه چیز
موفق نبودن توی درس و کار
توی فهم مطالب و نگهداری در حافظه
توی روابط
پر حرفی
هیجان های بیجا
انزوا و...

من واقعن رنج می کشم.. اصلن دوست ندارم اینقدر بد باشم

خودم نیستم ارسال در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

من از بچگی از سمت پدر به عنوان دختری که مثل مردهاست زندگی کردم و شاید چون همیشه مادرم از زندگی با پدرم که با زور بر مادر تسلط داشت ناراضی بود پدر از من یک رقیب برای مادر ساخت تا 18 سالگی که پدر فوت کرد من همیشه با مادر شبیه دشمن بودیم علاوه بر همه اینها مثل یکی از دوستان به زیبایی نیز معروف بودم بعد از فوت پدر مسئولیت خونه خیلی ناگهانی به گردنم افتاد و نان آور شدم اما چون مادرم همیشه منو رقیب میدونست (البته خواهشا تصور نکنید مادرم هیولاست اون یه زن بسیار مطیع بسیار بسیار مهربان بسیار زجر کشیده و مظلومه) فقط این شخصیتی که پدر در مقابل نارضایتی مادر به من داد یه جور شبیه شدن من به پدرم بود. نمیدونم درست توضیح میدم یا نه . ولی بعد از مدتی باعث اشتباهات بسیار زیاد من در زندگی و خراب کردن زندگیم شد. به شدت چاق شدم و هنوز هم هستم و مجبور به جدایی از خانواده و زندگی و کار در شهر دیگر شدم اما حالا مادرم به شدت به من وابسته است و حالا هم مدام مجبورم هر هفته به شهر محل اقامت خانواده سر بزنم نوشتم مجبورم چون خیلی وقتها دلم میخواد که نرم و به زندگی خودم سروسامون بدم اما همیشه در یک عذاب وجدان و احساس گناه واقعی هستم الان دیگه به نقطه ای رسیدم که زندگی از هم گسیخته ای دارم تنها زندگی میکنم مدام در رفت و آمد بین دو شهر هستم هیچ تفریحی نمیکنم فقط کار و خانواده . مدت 1 سال هست که کتابهای بنیاد رو مطالعه میکنم و مطالب شما و کانال شما رو دنبال میکنم و این تنها کاری هست که دارم برای خودم انجام میدم احساس میکنم پر از سایه های ترسناک هستم مهربانی که دلش میخواد خودخواه باشه خوش اخلاق و دلقکی که در خانواده و محل کار هستم ولی میدونم که آدم بداخلاق و تندخویی هستم در واقع. خسیسی که هرچی درآمد داره برای خانواده و خوشحالی خواهر و برادر و مادر خرج میکنه و خیلی موقع ها دلش میخواد که منت بذاره و سالها چشمش دنبال چیزهایی که بخشیده است تنبل و پرخوابی که از ترس این سایه به زور کم میخوابه و زیادی کار میکنه . و مهمتر از همه اینکه اصلا خودمو دوست ندارم . قسمتهای مهم و اصلی زندگیمو سانسور کردم و هیچ کس نمیدونه . متشکرم از کمک ها و راهنمایی هاتون

نرگس آریانی ارسال در تاریخ ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۷

من از نزدیک شدن آدمها به خودم می ترسم همش فکرمیکنم بعدش باید منتظر یه ضربه باشم . ونکته دیگه که دراین فایل بوده و درزندگی من وجودداشت درمورد تاثیر خصیصه مامانم هست من مادری بسیارساده دل و ضیف داشتم برای همین همیشه ازضعف بدم میومد و ازاون فرار میکردم یادمه همیشه از دیگران میپرسیدم که من خیلی ساده هستم ؟ و انگارهیچوقت از جواب دیگران قانع نمیشدم .برای اینکه ساده بنظر نیام اونقدر دستاورد کسب کردم که جای هیچ گونه نقصی نباشه و ایراد گرفته باشه .

مريم گرامى ارسال در تاریخ ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۷

فايلهاى صوتى كلاسها دانلود نميشود
لطفا راهنمايى بفرماييد

مژگان ارسال در تاریخ ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام. استاد سخت کوش آقای رضایی..
مباحث گفته شده در درس بسیار فشرده و نیاز به زمان و گفتگو می باشد . چون امکان ذخیره فایلها نیست بعد از اتمام دروس ،فایلهای صوتی در پنل کاربردی وجود داشته باشد تا در طی زمانهای مختلف از آن استفاده کنیم.

از زحمات شما و تیم شما بسیار سپاسگزاریم .

---- یکی از سایه های من خسیس بودن هست گاهی خیلی خوب خرج می کنم گاهی در مقابل یک شی کم ارزش هزینه ای نمی دهم مثال شما باعث شد به این نکته پی ببرم....
سوال:الان این سایه ام را شناختم ،چه کنم؟هر بار که می خواهم هزینه ای بکنم با خود می اندیشم اگر خرج کنم در حال مخفی کردن صفت خسیس بودن هستم اگر خرج نکنم پس خسیسم.... البته صفات دیگری مثل عصبانی شدن هم همینطوره؟؟؟؟
کمی گیج شده ام البته از کمی بیشتر..‌. واقعا گیج شده ام
.یکبار بیان کردید که سایه سرزمین حاصل خیزی است که باید کشت شود تا بهره مند شوید
،واقعا نمیتوانم راهی برای بهره مندی پیدا کنم منتظرم شاید در درس ۶و۷ پاسخ را پیدا کنم.
من در گذشته آدم عجول و وسریع واکنش می دادم بسیار تمرین کردم تا کمی صبوری را در خودم نهادینه کردم ولی الان گاهی شاید سالی یکی دو بار در مقابل عملی ، واکنش بسیار سریع و خشن انجام می دهم واقعا نمیدونم چرا ؟و شما آن را در بخش انواع سایه ها بیان کردید .... لطفا راهنمایی بفرمائید. ممنونم.
با آرزوی سلامتی برای همه شما مهربانان

علی ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

واقعیتش اینه من حس میکنم تمام مشکلات درونم بخاطر عدم ایستادن در اون جایگاه مالی ایده آلمه ولی بیرون شبیه آدمای باتجربه جلوه میدم که همه چی پول نیست ولی از درون دارم خئدمو میکشم براش! چون نمیخوام آیندم عقدشو داشته باشم و دوست دارم از این حیث آزاد باشم انوقت حس میکنم همه جوره جذاب میشم مه بخاطر داشت پول بخاطر رفتارایی که از حس عدم ترس از بی پولی میاد. واسه همین میخوام خودمو بشناسم که تو زمینه مالی خودمو قوی کنم.

علی ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

یکی دیگه از مشکلاتم زودجوش بودنه که تقریبا همه میدونن ولی حالم بهم میخوره به روم میارن این نقطه ضعفمو چون به سختی دارم سعی میکنم آروم و صبور بشم و یواش و یواش رو خودم نصب میکنم و وقتی بهم این حرفو میزنن انگار تلاشام بی فایده بوده و روز از نو روزی از نو.
همچنین یه سایه بزرگم اینه که همه منو هدفمند و پرتلاش میدونن که باید اعتراف کنم بعد از سالها درس و تلاش و موفقیت فهمیدم باید کارآفرین و خوداشتغالی کنم ولی چون تحصیل کردم ذهنم خلاقه ایده پردازی زیاد میکنم ولی همون ذهن تحصیل کردم منو میبره به سمت کمالگرایی و عدم استارت شغل جدید چون فک میکنم استارت یه شغل جدید که برای خودم باشه باید 100% اونو دوست داشته باشم و وقتی یه قسمتیو دوست ندارم حس میکنم اون کار من نیست. نمیدونم چقدر این فکرم درسته یا غلط! همین باعث شده یافتن جاده اصلیم برای رسیدم به هدفم زیر سوال بره و دوست ندارم بقیه اینو بدونن.
و در حالیکه همش در روابطم و شبکه های اجتماعی قوی و پرقدرت ظاهر میشم ولی حس عدم اعتماد به اقتصاد کشور اذیتم میکنه و از درون با بقیه همراه میشم ولی به خودم میگم باید الان قوی بود و جز اون معدود آدمایی بود که تو این کسادی بازار برای اعتلای فرهنگ و اقتصاد کشور تلاش کردن و ثمرشم اونوقت میبرم!

علی ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

من یکی از مشکلاتم اینه که تکلیف نیاز جنسی خودمو نمیدونم. من عموما دخترایی که دنبال عشق و حالن رو جذب نمیکنم در حالیکه برای رفع نیاز جنسیم فقط اونا هدف من هستن. البته خیلی کم برای این مسئله وقت گذاشتم چون کل دغدغه 10 سال اخیرم کار، درس و پول بوده.
اینکه میگم اونا هدفم میشن منظورم اینه در موقعیتایی بوده که با خانمی دوست بودم یا حتی با خانمی دیگر در حال شکلگیری رابطه بودم ولی چون این دسته از مخاطبینم به دنبال برقراری رابطه هدفمند و آینده دار بودن و از اون دسته آدمایی نبودن که تن به هر رابطه ای بدن من طوری رفتار کردم که خودشون رابطرو ترک کنن قبل اینکه رابطه جنسی شکل بگیره. چون میدونستم این دو نفر رو خیلی دوست نداشتم و حس کردم علاقه اونا بیشتره که باهاشون بمونم و از طرفیم در صورت رابطه احتمالی جنسی مطمئن بودم خیلی وابسته میشدن که در اون صورت یا من باید برای عدم عذاب وجدان باهاشون میموندم یا اونا باید از رفتن من غرورشون میشکست و سرخورده میشدن.
اما دسته مهمتری از خانمایی تو زندگیم بودن که برقراری رابطه باهاشون ایده آل منم بوده ولی تا حالا نتونستم رابطه باهاشونو تجربه کنم. این دسته از خانما که در حال حاضر برای دومین بار در حال تجربش هستم اینطورین که من عاشقشون میشم و حاضرم آیندمو باهاشون ببینم. این دسته از خانمهام طبق شناخت و درک من تو هر رابطه ای نمیرن و طوری من جذبشون میشم که داشتن یا عدم ارتباط جنسی رو در اختیار کاملشون میزارم چون اینجا ایرانه و هنوز اصول سنتی در این زمینه در ما ریشه داره و خودمم دوست دارم با خانمی ازدواج کنم که رابطه جنسی تجربه نکرده باشه هر چند بخاطر عدم اطمینان از این موضوع سعی زیادی کردم به روزتر بشم که تا بحال این کار رو بصورت نقاب openmind بکار بردم و اتفاقا آرومتر از قبلم شدم ولی همچنان از درون ذهنیت سنتی رو دارم و برام اذیت کنندست که مدام از خودم میپرسم طرف در گذشته تجربه جنسی داشته یا نه! خلاصه هنوز نتونستم با کسی که عاشقشم رابطه عاطفی رو شروع کنم. و همیشه هم برای معرفی خودم به این دسته سوم خودمو پسری جلوه میدم که دنبال عشق و حال کوتاه مدت نیستم که واقعا هم نیتم این نیست و اونام این موضوع رو کاملا حس میکنن که پسر وفاداری هستم ولی چون تجربش نکردم نمیدونم تو رابطه چی پیش میاد. بعضی موقعها عدم موفقیت در شروع این نوع رابطه را با این قبیل دلایل توجیه میکنم که چون نیتم رو میگم انگار خنثی میشم در حالیکه از طرفیم فک میکنم موقعیتهای طرف مقابلم بیشتر در عدم شروع رابطمون تاثیرگذار بوده و یطوری رابطمون به سمت اجتماعی شدن پیش میره تا عاطفی شدن. مثلا رابطه جدیدی که پیشنهادشو دادم و بخاطر موقعیت احساسی گذشته و تلخش میگه فعلا نمیتونم رابطه ای رو شروع کنم یطورایی بخاطر موقعیت گذشته طرفم تبدیل به مشاور شدم تا شریک عاطفی واسه همین ترجیح دادم خیلی زود کمرنگ بشم تا تبدیل به دوست اجتماعی نشم و همین الانم یک نفر میتونم به این کمپین دعوت کنم ولی شک دارم شماره این خانمو بزنم یا نه چون قبلا برای رفع حال بدش بعد از تاثیرپذیری مثبت از حرفا و صحبت های انگیزشیم بنیاد رو بهش پیشنهاد دادم که گفت حتما پیگیرش میشم ولی فالو نکرد ولی خوب از پست های اینستاش فهمیدم تصمیم جدی گرفته به سمت کنار اومدن با اتفاق تلخ گذشتش قدم برداره و مثبت زندگی کنه و منم از دور فقط نظاره گرم چون حس میکنم باید کامل عقب نشینی کنم در حالیکه خیلی مشتاقشم.