۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید.

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 151 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
الهام ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام.اول اینکه من اسمم الهام و پدرم بخاطر اینکه یکی از اقوام اسم دخترشو گذاشته بوده بدون توجه به خواسته مادرم این اسمو انتخاب می کنه. من همیشه بدنبال اسمهای قشنگ هستم تا برای بچه هام انتخاب کنم و حواسم هست تا شعاع چند کیلومتری این اسم نباشه چون همیشه از تکراری بودن اسمم ناراضی بودم. دوم اینکه من 31 سالمه و بنظرم چیزی فراتر از آغوش خونی که گفتید دارم. چون همیشه انگار یک دیوار شیشه ای دورم هست که هیچ کس نزدیکم نمیشه چه برسه به اینکه بخوام بغلش کنم و همیشه برام سوال بوده که چرا با داشتن ظاهری خیلی خوب و البته موقعیت خیلی خوبم چرا مردها از حدی بمن نزدیک نمیشن!!!و تا الان هیچ رابطه ای را تجربه کردم و تعداد خواستگارانم بسیار اندک!! البته تا حدودی پی بردم به رابطه ی بسسسسیار بدم با پدرم و درد دلهای مادرم از رفتارهای پدرم، و البته دیده ها و شنیده های خودم از ایشان، که در ضمیر ناخودآگاهم همیشه حس نفرت از مردها و... جا خوش کرده و بااینکه به برقراری رابطه و ازدواج و مادر شدن بسیار علاقه دارم ولی هیچ اتفاقی نیفتاده(راستی بگم که من یک انرژی زنانه دیمیتر بسیار بالا دارم). وقتی مدتها پیش کتاب جوجه اردک را خوندم متوجه بسیاری از رفتارها و خشمهای خودم نسبت به اطرافیانم و علی الخصوص پدرم شدم(چون فهمیدم که شبیه ترین فرد در خانواده به پدرم من هستم!!) . خیلی امیدوارم که خشمم نسبت به پدرم از بین بره و رابطه ای شروع کنم با فردی که همیشه ارزوشو داشتم

سمانه ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام و سپاس
پدر من تایپ زئوس و مادرم پرسفون
خواهر اول آفرودیت برادر اول پوزیدون برادر دوم هفایستوس و هادس خواهر دوم پرسفون من پرسفون
خواهر و برادر اول تربیت شده مادر پدرم یک شیر زن که همسرش یعنی پدر پدرم را در جوانی از دست داده بود
برادر دوم در زمان جنگ متولد شده و در آن زمان پدر دوران زیادی در زندان بوده و تربیت هم مادرم هم مادر پدرم هستن
خواهر دوم و من تربیت شده مادرم با تایپ پرسفون هستیم و پدرم خیلی درگیری داشتند ودر سه سال پایان عمر سرطان و ایشون رو در سن21 سالگی از دست دادم
خاطرات تلخ ناامنی های زیادی در زندگیم تجربه کردم و زیر دست مادر خواهر برادرها با تفکرات مختلف بزرگ شدم
بهمین خاطر تضادهام زیاد بوده مثلا دنبال قدرت بروم پدرم میبینم دنبال احساس برم برادر پوزیدون به شدت عصبی میبینم دنبال انعطاف میرم مادر دائم بیمار م میبینم و در حرکتهای بنیادین زندگیم تب میکنم مریض میشم قدرت حمایتگری کافی برای خودم نتونستم هنوز ایجاد کنم و وقتی هم جلو رفتم با مریضی همراه شدم و هر حرکت رو به جلو م بسیار سخت و سنگین برداشته میشه گاه احساس میکنم مثل یه آبکش میمونم هر کدوم از سوراخاش رو میگیرم هنوز یه عالمه مونده
مشاوره کلاس زیاد رفتم و میرم ولی قسمت حمایتگر درون نتونستم به اندازه ای روشن کنم تا جایی که آمادگی سفر داشته باشم
اونجا که بحث کافی هستی مطرح میشه ولی تست میگه کافی نیستی و من حمایت درست از خودم بلد نیستم هر جا تنها حرکت کردم آسیبهای شدیدی خوردم و حرکتم سختتر با زخمها و تبهای بیشتر همراه شده
بخشهای خوب پرورش داده شده مهمان نوازی دیدن و شنیدن خواسته دیگران سازش البته بیش از حد . مهم دانستن دیگران و احترام به قانون نسبیت
بخشهای بد جنگجو نداشتن پرجرات نبودن چشم پوشی از خواسته ها ناجی بودن در روابطم ترس زیاد از شکست از اشتباه تاوان کارهای بقیه خواهر برادرها دادن ترس از دعوای بموقع البته دعوا و گفتن حرفم برای من مساوی بود با له شدنم ترجیح میدادم در مقابل برادر پوزیدونی بعد مرگ پدرم که همه کارها بعهده برادر بزرگم بود زنده بمونم
سایه اصلی من آفرودیت منه که سالهاست بیشتر ازهمه تایپهام حبسش کردم چون بیاد بیرون خودمم میترسم و داره به شدت اذیتم میکنه و خودمم نمیدونم چجوری اجازه ظهور بدم که کن فیکون نکنه و در این یکسال من دائم سرما خوردم و مریض بودم
در مورد آتنا و آرتمیس میبینم نیاز به مشاور کسب و کار و وکیل دارم که سرم کلاه نگذارند و حمایت درست بدون له شدن ببینم تا الگو بگیرم

سحر ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

اگر میشه امکان ذخیره کردن فایل ها رو فراهم کنید من دوست دارم درس ها رو چند بار گوش کنم ولی هر بار باید انلاین بشم.
ممنون

. ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

با دانلود منیجر میشه ذخیره کرد. نصب کنید رو کامپیوترتون

سحر ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

اسم من سحر هست.
پدرم با توافق مادرم اسمم را انتخاب کرده.
اولین بار ک تو ۶،۷ سالگی از پدرم معنی اسمم رو پرسیدم و دلیل انتخابشون رو گفت چون تو لحظه ی سحر ب دنیا اومدی و معنی اسمتم یعنی مقدس ترین لحظه ی خدا، انتهای تاریکی و ابتدای روشنی.
من اسمم رو خیلی دوست دارم.

شرمین ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام.
پدر من همیشه در مقابل دیگران از حق خودش گذشت میکرد.حتی سهم خونه ی پدریش رو به عموم داد.
من از این موضوع ناراحت بودم.اما خودم هم خیلی اهل گذشت کردن هستم.گذشتی که حس خوبی بهم نمی ده.چون معمولا طرف مقابل فکر میکند این وظیفه ی همیشگی من است .شاید هم تقصیر خودم است که حد و مرزها رو نمیتونم درست تعیین کنم.
پدرم همیشه تو مشکلات منفعل بود و تنها کاری که انجام میداد فقط و فقط غصه میخورد.من خیلی دارم با این موضوع مبارزه میکنم که یاد بگیرم برای مشکلاتی کاری انجام بدم نه اینکه غصه بخورم.

مریم ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

در مورد اسم.اسم من مریمه و بهش هیچ حس خاصی ندارم.نه دوسش دارم و نه ازش بدم میاد.نزدیک تولد حضرت مسیح به دنیا اومدم و به همین خاطر اسممو گذاشتن مریم.اسم خواهر بزرگترم فاطمه س و پدرم خیلی علاقه داشته که اسم منم بذارن فاطمه!!!
یادمه چند سال بعد که شاید ۶ یا ۷ سالم بود در گوش خواهرم گفتم که من دلم میخواد مثل حضرت فاطمه بشم.راستش الآن هیچ درکی از این ندارم که چرا تو اون سن همچین آرزویی داشتم و همون موقع هم خواهرم مسخره م کرد و عجیب ش اینجاست که هرچقدر بزرگتر شدم بیشتر تمایلات مذهبی مو از دست دادم و الآن شاید فقط به وجود خدا اعتقاد داشته باشم.پدر و مادرم دقیقا همون تیپی بودن که تو فایل ۲ مطرح شد.پدرم سختگیر و زورگو و عصبی.مادرم منفعل و آروم و به شدت مهربون.من از موقعی که یادم میاد عصبی بودم و هر روز مادر و خواهرم میگفتن "عین باباتی" و از اون جمله هایی بود که شنیدنش روانی م میکرد و میکنه.از اینکه مثل بابام باشم متنفرم ولی انگار هستم.من دائم میجنگم و دائم حالم بده.نمیتونم هیچ کاری رو واسه تفریح انجام بدم.نمیتونم یه کار بی فایده انجام بدم.با اینکه کار هنری میکنم نمیتونم ازش لذت ببرم.هیچوقت به رضایت نمیرسم و همیشه به نظرم همه کارام پر از ایراده.این وسواس همه ی انرژی مو میگیره.دلم میخواست میتونستم یکم راضی باشم و یکم لذت ببرم.مثل بچگی م.

الهام ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

وای چقد شبیه منه قسمت دوم پیامتون. اگر کسی میخواد منو بشکنه و داغون کنه اصلا کاری نداره فقط کافیه بگه مثل بابات هستی. یا فلان کارت عین بابات انجام بدی. اونوقته که من داغون میشم. یه عمره میجنگم مثل اون نباشم ولی روز بروز دارم شبیهش می شم!!!!

رکگو ارسال در تاریخ ۲۲ شهریور ماه ۱۳۹۷

آدمو یاد آرتمیس می اندازید، آزمون کهن الگوها. رو بدید ، به نظر من شما خیلی به آرتمیس میزنید، اگه این آرکیتایپتون باشه فک کنم سفر و ماجراجویی،و رفتن به باغ وحش براتون بهتر باشه

سمیرا ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

دورد، من خیلی وقته متوجه اثر بازدارندگی سایه ها توی زندگیم شدم، اما هنوز توی اون مرحله تضاد و تنگنا گیر افتادم و نمی تونم اونو بگذرونم،میدونم که سایه های زندگیم چنانی با روح و روانم گره خورده اند که دایم این پیغام رو به من میدن که نمی تونی از ما خلاص بشی ، وقتتو برای حل کردن ما نذار، یه مدت به خودم گیر میدم اما اینقدر مشغله ا و روزمرگی هایم زیاده که دوباره ول میکنم و فقط ته ذهنم در حال جنگ و چالش با خودم هستم. من خوب میدونم که کجاها دارم لنگ میزنم، که دقیقا چه چیزهایی داره منو به پایین میکشه، کجاهاست که از خودم متنفرم، کجاهاست که دارم الکی رفتار نادرستم رو توجیه می کنم، کجاها دارم به دیگران آسیب میزنم و کجا ها دارم سر خودمو کلاه می ذارم ، اما اینکه چطور خودم رو نجات بدم و این سایه ها رو کنار بزنم رو نمیدونم.و در نهایت به همون سوال اصلی که مطرح کردید می رسم که من خودمو دوست دارم؟ و جوابش یک نه قاطعه.

کاملیا ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام و تشکر فراوان مجدد ازین درس زندگی بخش. من با تک تک صحبتهایی که در درس دوم شد ارتباط برقرار کردم و خودم رو دیدم که از انبوه سایه چقدر در عذاب و چقدر همیشه در تمام مسائل زندگیم از تحصیل، ازدواج، شغل و و و ...مردد نامطئن مضطرب هستم و تمام این حالات به صورت بیماری روان تنی در من بروز میکنه همچنین خوابهای آشفته و تکراری شبها. من دوران کودکیه سختی رو گذروندم پیش پدرم بزرگ شدم. پتانسیلی که از پدرم دریافت کردم فکر میکنم اعتماد به نفس محکم و قوی بودن و بلندپروازی و داشتن رویاهای بزرگ بوده قوه ی تخیل بالا و فکر باز اما متاسفانه تمام ویژگی های دخترانه و زنانه ی من سرکوب شده چون پدرم دائما درحال نفی این ویژگی ها در من بود و مثل یک مرد یا یک پسر من رو تربیت کرد به شیوه ی خیلی سخت گیرانه و در حال حاضر من واقعا در زمینه زن بودن، لوند بودن بسیار ضعیف عمل میکنم و در رابطم با همسرم و شرایط سخت کاملا از موضع قدرت و مردانه وارد عمل میشم ناخودآگاه و این مساله بهم داره لطمه میزنه.همچنین خودم رو اصلا نمیشناسم و علایقم رو و کاملا گم هستم و به این فکر میکنم که آیا دارم زندگیه نزیسته ی پدرم رو یا مادرم رو انجام میدم یا خودم. از مادرم هم باز ویژگی مستقل بودن قوی بودن با اراده و انگیزه بودن و زن بودن دوباره برای من مبهمه چون مادرم هم زنانگی نداشتند متاسفانه. حتی من برای انتخاب رشته ی تحصیلیم(برق الکترونیک) خواستم ثابت کنم باهوش و توانمند هستم درصورتیکه نیمچه علاقه ای به هنر در اعماق وجودم بود اما بازهم توسط پدر نفی شد. ظاهرا موفق هستم شاید کسانی باشند بخوان جای من باشند اما من از درون راضی نیستم و احساس بی ارزشی هم دارم متاسفانه در ناخودآگاهم. از پدر همچنین منفی نگری و گاها خودخواه و زورگو بودن رو دریافت کردم و از مادر.... نمیدونم. به هر حال خیلی خوشحالم که الان دروس شمارو همراهی میکنم احساس میکنم وقتش بوده تا تغییری تو زندگیم رخ بده و ممنون از شما که باعث و بانی این مساله هستین.

رویا ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

اول سلام و بعد هم یک دنیا ممنون برای اینکه وقت میذارید و این دروس رو رایگان به ما آموزش میدید!
توی خانواده من خصلت مردانه و جنگجو همیشه غالب بوده! پدرم یه مرد خیلی قوی و پرتوقع و کنترل گر که تقریبن خیلی نشانه هایی از احساسات از خودش بروز نمیده! به واسطه این خصوصیات و تاثیراتش روی مادرم اون هم وجه زنانه وجودش تو سایه قرار گرفته و نتیجه این شده که توی خونه ما همه چیز سرده و بی روح! ارتباط ما با همدیگه در حد حفظ حرمت و احترامه و نشانه هایی از صمیمیت اصلن دیده نمیشه! من هم با اینکه آدم بسیار احساسی هستم ولی در بروز احساساتم علی الخصوص به صورت گفتاری دچار مشکلم و حس میکنم در ابراز بُعد زنانه وجودم خیلی ضعف دارم. همش ترس دارم از اینکه اگه احساساتمو بروز بدم نشون دهنده ضعیف بودنم باشه چون که یاد گرفتم یه دختر باید قوی باشه و مستقل! در عوض توی شغلم و انجام اموری که بهم محول میشه بسیار توانمند عمل میکنم. خیلی خوش فکرم و سریع و اهل عمل به گفته دیگران ولی راستش از خودم راضی نیستم و دلم میخواد بتونم با ابراز احساساتم زندگی بهتری رو تجربه کنم و توی روابط بهتری قرار بگیرم! اما نمیدونم دقیقن راه عملی این موضوع چیه و باید دست به چه اقدامی بزنم! ممنون میشم اگه راهنماییم کنید!

نازی ارسال در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

کل این درس در مورد من مصداق داشت، انگار داشتین در مورد من حرف میزدین، یه سایه بزرگ تو مساله عاطفی دارم که دو تا ریشه براش پیدا کردم، اول اینکه من سه تا خواهر بزرگتر از خودم دارم و وقتی من کوچیک بودم و اونا توی سن ازدواج بارها این جمله توی خونه ما شنیده میشد که ما تو ازدواج شانس نداریم و همه میگین شما خیلی خوبین اما برا ازدواج دنبال ما نمی رن و اغلب با کسایی ازدواج می کنند که خیلی از ما از هر نظر پایین ترن ، دوم اینکه خودم به شدت آتنایی زندگی کردم و همون بحث آغوش خونین توی روابطم هست،
هر دوی این الگوها سالهاست داره توی روابط عاطفی من کار میکنه و به شدت داغون شدم و آسیبهای زیاد عاطفی خوردم و نهایتا هنوز تنها و مجرد هستم
هر سه خواهر های بزرگترم هم توی ازدواجاشون به شدت نا موفقن، به طوری که دو تاشون همسر از دست دادن در جوانی و دیگه نتونستن ازدواج کنند و یکیشون توی یک زندگی سراسر تحقیر و اعصاب خوردی مونده