۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید.

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 195 نظر ارائه شده است
فاطمه ارسال در تاریخ ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۷

حسی که من به اسمم داشتم همیشه مثل یه سد بوده و هست حتی برای خیلی از اکانت های مجازیم علاقه ای به استفاده ازش ندارم ولی هنوز نتونستم اسم دیگه ای برای خودم انتخاب کنم. من در خانواده ی شدیدا مذهبی مردسالار و سنتی بدنیا اومدم تک دختر و ته تغاری هستم. آرکی تایپ غالب من آرتمیس آفرودیت هرا هست که دوتای اول شدیدا با جو خانواده در تضاده. در آستانه ی سی و یک سالگی نتونستم هویت خودم رو داشته باشم و بخاطر اسم و پوششی که خودم انتخاب نکردم از بزرگترین علاقم که رقص هست بازموندم.در حال حاضر دچار تضاد ها و ابهام های عدیده ای هستم که امیدوارم با شناختن سایه هام بتونم به رفعش کمک کنم. در کل اسمی که دارم جلوی اینکه خودم باشم رو گرفته و بار مسئولیت خیلی سنگینی روی شونه هام گذاشته.

شهلا اروجلو ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام... ببخشید یه سوال داشتم.. آیا باید پرسشنامه رو برای شما ارسال کنیم؟ اگر بله.. به چه شکلی اینکار رو انجام بدیم.. لطفا در تلگرام یا سایت راهنمایی کنید.. ممنون

شهلا اروجلو ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام خدمت استاد بزرگوار آقای سهیل رضایی و عرض ادب و سپاس بیکران بخاطر مطالب ارزشمندتون.
زمانی که شما در مورد وجه غالب پدر و مادر و خنجرهای عاطفی صحبت میکردید. برای من آشنا و جالب بود. چون من در خانواده ای تقریبا مادرسالار زندگی کردم. و مادر رابطه عاطفی خیلی غنی ایی با من نداشت و بیشتر با قسمتهای تیز و برنده عواطف مادر سروکار داشتم تا قسمتهای منعطف و عاطفی.. در حال حاضر خودم در رابطه با جنس مخالف اینطور هستم و وجه عاطفی ام ضعیفه و به محض ارتباط گارد میگیرم و نمیتونم رابطه را حفظ کنم.

سهند ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.instagram.com/p/BjmZYhVBitQ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1bj2z9gm1xpdk تمام این حرفهای شما برایم ازانس داشت دور این صحبتهای اینستا همه را دارم تجربه میکنم وفوران احساسات شده نمیدانم چه بکنم وقتی ط پرسیدی آیا این زندگی را دوست داری دیدم نه ندارم ولی ۳۰ سال ز ندگی با ویترین ن عالی وعشق یکطرفه از اتطرف چه باید کرد کمکم گن استاد عزیزم

سهند ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.instagram.com/p/BjmZYhVBitQ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1bj2z9gm1xpdk تمام این حرفهای شما برایم ازانس داشت دور این صحبتهای اینستا همه را دارم تجربه میکنم وفوران احساسات شده نمیدانم چه بکنم وقتی ط پرسیدی آیا این زندگی را دوست داری دیدم نه ندارم ولی ۳۰ سال ز ندگی با ویترین ن عالی وعشق یکطرفه از اتطرف چه باید کرد کمکم گن استاد عزیزم

سهند ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.instagram.com/p/BjmZYhVBitQ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1bj2z9gm1xpdk تمام این حرفهای شما برایم ازانس داشت دور این صحبتهای اینستا همه را دارم تجربه میکنم وفوران احساسات شده نمیدانم چه بکنم وقتی ط پرسیدی آیا این زندگی را دوست داری دیدم نه ندارم ولی ۳۰ سال ز ندگی با ویترین ن عالی وعشق یکطرفه از اتطرف چه باید کرد کمکم گن استاد عزیزم

يعقوب بحربادي ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

دومين تجربه من درس دوم
هميشه فكر مي كردم اون چيزي كه من ميگم درسته و بقيه اشتباه مي كنن، اين موضوع درباره مذهب هم صدق مي كرد و تجربيات من هميشه از نظر خودم به تجربيات ديگران ارجعيت داشت ، من داشتم كتاب مي خوندم كه به ديگران بفهمونم دارن اشتباه مي كنن و تمامي اطلاعات دريافتيم فقط و فقط بر اساس همين موضوع بود، تو درس اول ديد جديدي از مذهب به من داده شد و برام معناي زيباتري پيدا كرد به جز ابزار بودنش به دلايل حقيقي تري رسيدم.
دانستم كه سايه هايي كه در ديگران مي بينم نشانه اي از سايه هاي من است.
مي خواستم به كشورم خدمت كنم و فهميدم من بايد به خودم خدمت كنم و دست از سر اطرافيانم بردارم.
ولي هنوز راهي پيدا نكردم به جز سكوت. به خودم قول دادم بهتر بخوانم و كمتر حرف بزنم. ديگران و تجربياتشان محترم تر و عميق تر از آنند كه بتوانم قضاوتشان بكنم. كفش من فقط سايز پاي خودم است.

يعقوب بحربادي ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

اسم من يعقوبه، اسمي كه مادرم هيچوقت دوستش نداشت و يك نفر ديگه توي زندگيم هميشه سعي داشت بهم بگه اسمت و عوض كن چون اصلا بهت نمياد ببين منم اسمم و عوض كردم و من چون دوستش داشتم با خودم دشمن شدم، مادرم مي گفت پدرت بدون هماهنگي با من اسم پدرش رو روي تو گذاشته و اصلا اين اسم برازنده تو نيست، مادر از اتفاقات و بازخورد دوستان و اشنايانشون كه به اسم من ري اكشن نشون ميدادن واسم مي گفت و من هر روز توي اين فكر بودم كه من چقدر با اين اسم نخواستني خواهم بود،ولي خودم از اسم خودم كه خاص بود و هركسي رو با اين اسم صدا نمي كردن خوش ميومد. يكبار اسمم رو عوض كردم و توي تمامي شبكه هاي اجتماعي اعلام كردم كه منو با اين اسم صدا كنيد، ولي خودم هيچ پايبندي روي اين اسم جديد نداشتم تا اينكه با همسر اشنا شدم، يك دوستيه خيلي خيلي قديمي. اولين نفري بود كه بهم گفت من هميشه اسمت و دوست داشتم چرا مي خواي تغييرش بدي خيلي بهت مياد و من بعد از ديدن سنگ قبر پدر بزرگ كه بندر تركمن به خاك سپردنش و با ديدن اسم و فاميل خودم انگار كه منو اونجا خاك كرده باشن (يعقوب بحربادي) روزها فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه مهم نيست كه حتي مادر عزيزم اسم منو دوست نداره ، من خودم عاشق اسمم.اسم من دليل پيشرفت من توي زندگيم شد.

صبا ارسال در تاریخ ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۷

یکی از سایه هایی که من و اذیت میکنه این هست که در زندگی تا جایی که یادم میاد با اینوضع مالی بدی نداشتیم همیشه پدرومادرم کلمه ی ندارم رو میگفتند و یجورایی تکیه کلام شده بود واسشون ومن بیزار این گفتن و تکرار چون هیچ وقت توقع زیادی هم ازشون نداشتم ،الان برای خودم این یک مسئله شده وهمیشه سعی میکنم مثل اونا نباشیم واین رو به زبان نیارم چون حس حقارت به من دست میده اما از طرفی با اینکه اوضاع مالی خوبی ندارم چون هیچ وقت پیش دوستام این بحث رو نمیکنم هروقت که بیرون میریم اونا فکر میکنن من خیلی پولدارم و من همیشه دست به جیب میشم وبعدش تا چند روز از خودم و اون طرف بدم میاد ،این الگو همیشه در وجود من تکرار میشه با اینکه با خیلیا سر این قضیه قطع رابطه کردم اما تو رروابط جدیدم همینه ،نمیدونم چاره ش چیه؟؟؟

آزاده ت ارسال در تاریخ ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۷

درس دوم، تمرین دوم:
آزاده خانُم، پدر و مادرم همیشه من و خواهرانم را با پسوندِ خانُم، صدا می زدند/می زنند ..
هم احساس غرور و احترام می کردم و هم مرا در یک چهارچوب اخلاقی و رفتاری خاص قرار می داد.. هیچ وقت به طور مستقیم نگقتند و نخواستند تا ما را مقید به اصولی کنند (اجباری نبود و شاید اگر از ایشان می پرسیدیم، منظورشون با برداشت ما از بُعد اخلاقی این پسوند، یکی نبود)، اما این بار اخلاقی، در ناخودآگاه من، دست و پایم را برای تجربه کردن آنچه که به نام رفتارهای نادرست می شناسیم بست... و من همیشه یک خانُم بودم..
بلند نخندیدم، لباس هایم همیشه به سبک کلاسیک بود، در راه رفتن مراقب بودم که کفش روی زمین کشیده نشود، در غذا خوردن مراقب صدای جویدن و تمیز بودن صورتم باشم، در انتخاب کلمات و ادبیات سخن گفتن بسیار دقیق و نکته سنج باشم و بسیاری دیگر... هیج کدام را پدر و مادر از من نخواسته بودند، اما آزاده خانُم بودن اینها را به همراه آورد..

در گروه مناطق محروم بنیاد، استاد رضایی، از من خواستند که سوت! بزنم.. هنوز موفق نشده ام، اما در حقیقت اشاره ای داشتند به شیطنت های تجربه نکرده ی آزاده.. و من سپاسگزارم برای این تلنگر استاد..