۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید.

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 195 نظر ارائه شده است
شهرزاد کیان ارسال در تاریخ ۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۲

شادی جان من فک میکنم دو علت داره یکی اینکه بعضی وقتا در کودکی مرتب شنیدیم که باید یه کاری انجام بدیم که خاص باشه متفاوت باشه و ما در بزرگی حس میکنیم کارای خونه خیلی معمولیه و ما چون دنبال متفاوت بودنیم خونه داری و بچه داری حس منفی بهمون میده و حس میکنیم عمر تلف میکنیم نظریه پیرسون که استاد مطرح فرمودن یه مرحله داره بنام جوینده که دقیقا ترسش همینه همرنگ جماعت بودن.و دیگری اینکه ممکنه در گذشته تو یه سکانس از زندگی از شما سو استفاده ای شده و ناخوداگاه شما تصمیم گرفته همیشه در مرحله اماده باش بمونه که دوباره درد اون خاطره براش تکرار نشه و امروز وارد جنگ قدرت میشین چون حس میکنین اگر ظرف بشورین و اون بشینه تلویزون ببینه همون درد مورد سواستفاده قرار گرفتن براتون پررنگ میشه

شهرزاد کیان ارسال در تاریخ ۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۲

شادی جان من فک میکنم دو علت داره یکی اینکه بعضی وقتا در کودکی مرتب شنیدیم که باید یه کاری انجام بدیم که خاص باشه متفاوت باشه و ما در بزرگی حس میکنیم کارای خونه خیلی معمولیه و ما چون دنبال متفاوت بودنیم خونه داری و بچه داری حس منفی بهمون میده و حس میکنیم عمر تلف میکنیم نظریه پیرسون که استاد مطرح فرمودن یه مرحله داره بنام جوینده که دقیقا ترسش همینه همرنگ جماعت بودن.و دیگری اینکه ممکنه در گذشته تو یه سکانس از زندگی از شما سو استفاده ای شده و ناخوداگاه شما تصمیم گرفته همیشه در مرحله اماده باش بمونه که دوباره درد اون خاطره براش تکرار نشه و امروز وارد جنگ قدرت میشین چون حس میکنین اگر ظرف بشورین و اون بشینه تلویزون ببینه همون درد مورد سواستفاده قرار گرفتن براتون پررنگ میشه

شهرزاد کیان ارسال در تاریخ ۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۲

سپاس فراوان از شما که با نفوذ کلام و بیان شیوا به این زیبایی این موضوع مهم رو تحلیل کردین.من از تجربه شخصیم میگم در خانواده مادر سالاری رشد کردم که پدرم همیشه از خواستنه حقوقش اجتناب میکرد چون مادرم قدرت اول بود و مخالفت باهاش مساوی بود با برهم خوردن ارامش.و من چون همیشه قدرت طلبی و زیاد خواستن مادرم برام ازار دهنده بود و پدر مظلوم و ارومم ابژه اصلیم بود با مادرم تضاد والدی کردم و رفتار پدرم رو ارزش پنداری ادراک کردم و این طلب کردن شد برام سایه اصلی و امروز که ۳۵ ساله هستم بزرگترین چالش شخصیم اینه که همیشه فقط دهنده هستم و از هیچ کس نمیتونم چیزی بخوام و برچسب مهربونی و بزرگواری روش میزدم که تیپ شخصیتی وابسته و طرحواره ایثار و نقص و شرم رو بهم داده چون فک میکنم که اصلا لایق نیستم که دریافت کنم چون دقیقا پدرم هم بدلیل همین حس بی ارزشی مغلوب بودن و انتخاب کرده بود و من با اینکه همیشه اگاه بودم که پدرم چقد ضعیف بازی میکنه و از این نوع بودنش نفرت داشتم ولی دقیقا همون و زندگی کردم و به اطرافیانم لقب نمک نشناس و بی چشم ورو میدادم در حالی که همش از سایه پنهان وجود خودم نشات میگرفت.و جالبه که امروز اگر با تلاش و زور زیاد اگر بخوام طلب کنم حس عذاب وجدان و بد بودن میاد بالا چون در کودکی دائما دستور دادن و خواستن مادرم برام ازار دهنده بود.

Shadi ارسال در تاریخ ۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۲

سلام ممنون از بحث جالبی و مفیدتون،
دوستان کسی میتونه سایه منو توی این رفتار خاص من پیدا کنه، من خانم ۳۵ ساله شاغل و متاهل ، هر وقت کار خونه انجام میدم احساس بدی بهم دست میده که مگه کلفتم این کارا رو انجام میدم و این موضوع دعوای همیشگی من با همسرمه ، چون اون کمکی نکنه منم لج میکنم کارها تلمبار میشه. کسی نظری داره ؟

زهره ارسال در تاریخ ۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۲

سلام و تشكر بابت اين اموزش مفيدى كه برامون تهيه كرديد، من چند سال پيش هم تو اين كمپين شركت كرده بودم ولى نكاتى كه اين سرى دريافت كردم خيلى متفاوت بود و تازه دارم متوجه ميشم وجه زنانه خودم رو تو سايه برده بودم و بدلايل مختلف سركوبشون كردم، اميدوارم با راهنماييهاى استاد بتونم سايه هامو درست بشناسم و زندگيشون كنم تا به تعادل و ارامش برسم. سپاس ????

هلن ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

سلام و عرض ادب ممنون از راه اندازی کمپین اصل شو وصل شو
در جواب سوال استاد رضایی که چه ویژگی‌هایی از والدین باعث شد بخش‌هایی از من قوی و ضعیف بشن ؟ بابد عرض کنم پدر من چون آدم به شدت کمال‌گرا هستن و چشم‌اندازهای مالی خوبی دارن باعث شد که در زمینه کاری همین کمال‌گرایی و برنامه ریزی مالی برای آینده رو داشته باشم . از نظر پدر همه چی باید یه منطقی پشتش باشه و متاسفانه بخاطر همین دیدگاه که درونی کردم بخش عاطفی وجود خودمو همیشه نادیده گرفتم به همین دلیل در همه روابط عاطفیم دچار طرد شدگی شدم و الان که ۳۷ سال سن دارم هنوز نتونستم رابطه عاطفی هدفدار داشته باشم وقتی وارد رابطه عاطفی میشم استرسم به حدی زیاد میشه که باید داروهای ضد اضطراب مصرف کنم چون از طردشدگی میترسم و این ترس باعث میشه فقط باج بدم. به ظاهر دختری تحصیلکرده، مستقل ، قوی با شغل بسیار خوبی هستم ولی از درون احساس پوچی و بی ارزشی شدید دارم که هیچکدوم از دستاوردهام به چشمم نمیاد. برای همه بسیار مهربان و صبور هستم ولی اصلا نسبت به خودم این مهربانی و صبور بودن رو ندارم دائما در حال سرزنش خودم هستم برای تمامی اتفاقاتی که از گذشته تا به امروز برام رخ داده .

همایون ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

درود. میتونم بگم که رابطه من با خودم و جهان اطرافم توسط سایه ها کنترل میشه و میشده و همچنین مهمترین نکته برای من این بوده که سایه ها حتی خدا رو به من معرفی و منجر به برداشت بسیار غلط من از معنویت شدن به نحوی که همیشه با خودم در ستیز بودم و در هر بزنگاه زندگی با اعتقادات مذهبی و خدا در جنگ بودم. به واسطه سایه ها هیچ گاه نتونستم مسئولیت خودم رو نسبت به شرایطم درک کنم و گام بردارم بلکه همواره بر ویرانه های ناشی از قیام سایه هایم قدم میزنم.

سعید ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

من به دور از تعریفی ، حس کمک به دیگران بهم پررنگه ، خصوصا ادمهای ضعیف ، یکبار که وارد رابطه با یه همچین ادمی شدم تمام وقتم کمک به این فرد بود تا خوشحال باشه. اما جواب همه خوبی هام شد ترک کردنم.
احساس خیلی بدی دارم.اینکه انگار اهمیتی برای هیچکس ندارم.اینکه فقط یه وسیله ام. با گفته های شما رفتم تو دل سایه هام.دیدم از بچگی همش مقایسه میشدم ، همش کمتر ب چشم میومدم ، مادرم تو جمع فامیل همش تحقیرم میکرد. اگه کاری که من میکنم و کسی میکرد به به میکرد ولی کار من براش معمولی بود.دفتر شعری از خودم داشتم که وقتی میخوندم برای دوستام یکیشون به تمسخر بهم میگفت این عشق و عاشقی ها به قیافه تو نمیخوره.من دوبار عمیقااااا تو رابطه ی عاطفی شکست خوردم و اونی که اول داستان براتون گفتم رابطه ی دومم و برای همین اواخره.من سی و پنج سالمه. احساس میکنم انقدر که با بقیه مهربونم و دوس دارم کمکشون کنم ، از خودم متنفرم و دشمن خودمم. در مورد رابطه امم بگم اینکه به طرفم بنا به استدلال های خودم گفتم فقط با هم رفیق باشیم و حرف ازدواج نباشه.بعد یک سال و سه ماه بهم گفت که داره وابسته میشه و رابطه رو تموم کرد.ازم قول گرفت فقط هروقت بهم پیام داد جوابشو بدم.برام مسخره بود کسی که میخواد رابطه تموم بشه چرا همچین درخواستی داره. از همه جا منو محدود کرد و بعد شش ماه بهم پیام داد که میخواستم بهت زودتر پیام بدم اما دیدم تو از همه جا پاکم کردی ندادم.در صورتی که خودش هم همینکارو کرده بود.بهم گفت که چقد دور بودن من براش سخته و حالا میفهمه چیو از دست داده.و خیلی اصرار داشت بدونه که چرا از همه جا پاکش کردم و تهش حلالیت خواست من هم گفتم حلالت.تا اینکه بعد دو ماه عکس ازدواجشو رو پروفایلش دیدم.دنیا رو سرم خراب شد. این چند ماه که نبود دردی نداشتم به محض دیدن عکس ازدواجش حالم خراب شد و احساس کردم چه چیزی رو از دست دادم.من همیشه کمک کننده بهش بودم ، همیییشه تو همه زمینه ای.همیشه در دسترسش بودم.بعد ازدواجش پیام بهش دادم اما جوابمو که نداد که هیچ ، شمارشو هم عوض کرد.من خرد شدم ، شکستم و حال بلند شدن ندارم.دنیا برام تموم شده است و انگیزه ی سرکار رفتن هم ندارم.حالم خیلی بده

Zkfj ارسال در تاریخ ۰۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱

سلام
ممنون از همه خانواده بنیاد فرهنگ زندگی که توی این روز های سخت، سفره داری میکنند و اجازه میدن هرکی به قدر وسع و ظرفیت ش از این سفره گشوده بهره ببره.
در مورد پاسخ سوال های درس دوم کمپین؛ در والدین من ویژگی مدیریت مالی بسیار قوی بوده و من الان در این مورد موفقم حتی اگه یهو توی یه ماه افت نقدینگی پیدا کنم . از طرفی فکر میکنم با رجوع به خاطراتم والدینم بخصوص پدرم که من بشدت شباهت دارم در خلقیات به ایشون در کنترل خشم و مدیریت بحران بسیار ضعیف م . و برای رفع این دو ضعف خیلی تلاش میکنم، مطالعه میکنم ، یوگا کار میکنم و مدام به خودم میگم باید هوشیار و خود آگاه باشم هر چند گاهی خیلی خوب پیش میرم ولی خیلی موقع ها هم افسار امور از دستم در میره و بجای یه خشم ده واحدی ، صد واحد خشمگین میشم . و در مورد مدیریت بحران یه مثال ساده ش میتونه این باشه که من اگر توی محل کارم همزمان پنج تا ارباب رجوع میومد بالا سرم عصبی میشدم و الان دارم سعی میکنم مثلا برای خودم وقت بخرم تا بتونم با آرامش همه رو انجام بدم و اونام راضی برن .
چیزی که جدیدا متوجه شدم در مورد کارم این هست که من مدتها پیش کتاب هنر زن بودن رو خوندم و توی محیط کارم حس کردم باید مردانه رفتار کنم شاید به بهانه محافظت از خودم در محیط کار یه اداره دولتی و نمیدونم چرا فکر کردم وجه جنگجو بروز بدم . واسه همین به مرور من خودم رو آدم خشک و غیر منعطفی دیدم و شاید بقول جناب رضایی اسم قشنگی گذاشتم روش و گفتم و قانونمدارم ،رسمی م ، جدی م . البته در دانشگاه هم همیشه دوستان بهم می‌گفتند تو اخلاق ت خشک و نظامی هست ولی چون پدرم همیشه دختر محکم و مقتدر رو میپسندیدن من اخلاق خشک نظامی رو تعریف محسوب میکردم . الان هم در محیط کارم در استفاده از قوانین همونقدر خشک و همون قدر غیر منعطف م . البته از زمان گوش دادم به فایل های کمپین خودم در لحظه بخودم تلنگر میزنم که هی دختر میشه یه کم کوتاه اومد هاااا . البته اینم بگم که من بخاطر شدت رعایت قانون در محل کارم امتیازهای کاری زیادی گرفتم و با وجود سابقه کم ، زود جایگاه گرفتم . بنظرم شاید این بظاهر پاداش هم در نوع عملکردم موثر بوده. مورد دیگه اینکه هر تغییر جزیی منو حسابی بهم میریزه . هر چیزی که خارج از پیش بینی باشه . من مهر ماه سال گذشته یه تکیه گاه عاطفی مو از دست دادم سعی کردم با کار و کتاب و اینجور چیزا خودمو جمع کنم . دو ماه بعد یه تکیه گاه توی محل کارمو از دست دادم خیلی احساس عدم امنیت شدیدی بهم دست داد ویران شدم . اما مطالب بنیاد رو که به یاد آوردم بخودم گفتم من چه پیغامی رو نگرفتم که باز این از دست دادن تکرار شد ، الان که با خودم فکر میکنم احساس میکنم شاید لازمه از حاشیه امنم بیام بیرون که البته برای من که از تغییر گریزانم وحشت و اضطراب زیادی داره. گاهی که به اون اتفاق نگاه میکنم میبینم من خودم به تنهایی و بدون تکیه به بقیه هم توانا و توانمندم هاا (با تعجب)
چند روز پیش دومین تکیه گاه کاری مو هم از دست دادم باز ابهام ، باز اضطراب ،باز سرگردانی . الان که فایل های کمپین رو گوش میکنم مدام از خودم میپرسم ؛ من از کدوم بازی یا کدوم منزل باید برم بیرون؟؟

و یه سوال هم دارم ؛ جناب رضایی گفتند آدما ی طماع ، آدمای کلاهبردار رو جذب میکنن . سوالم اینه کدوم آدما، آدمای حسود رو مثل مور و ملخ دور خودشون جمع میکنن؟؟(ممنون میشم جواب بدید)

محسن ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۱

با سلام . من دوره ۵۳ درس خودشناسی رو شرکت کردم و مطالب برام خیلی قابل فهم و روان بود ولی این مطالب این دوره برام سخته! نا مانوسه! احساس میکنم متوجه شون نمیشم! و از طرف دیگه یه مشکل دیگه دارم اینکه، هر چی تلاش میکنم نمیتونم برای سوالاتی ک استاد مطرح میکنن در حین بحث، جوابی پیدا کنم!!! مثلا ایشون گفتن سوال کنید از خودتون ک آیا ویژگی های ضد ارزش دارید؟ من هر کار کردم نتونستم جواب پیدا کنم! این دلیلش چیه؟ ممنون میشم راهنمایی کنید. با تشکر