۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید.

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 195 نظر ارائه شده است
Bahar ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

خیلی این بحث برای من خیلی قویه ومن در برابرش احساس ضعف کردم یدفعه هجم کثیری از سایه هام جلوی چشمم جون گرفت از جمله همون انعطاف پذیری من انعطاف پزیری در مقابل دیگران رو ننگ میدونم چون مادرم تو زندگیش علاو بر این که در زندگیش با پدرم انعطاف داشت ما رو هم همیشه به انعطاف پزیری تشویق میکرد هیچ به ما نگفت برای حقتون بجنگید همیشه میگفت کوتا بیاید اونی که اروم تر با شخصیت تره و من همیشه سعی کردم مثل اون نباشم چون نمیخوام مثل اون ترسو باشم و زندگیم رو مثل اون خرج کنار اومدن با دیگران کنم و الان که نگا میکنم میبینم با وجود این که همش سعی میکنم مثل اون نباشم ولی واقعا خیلی جا ها بدون این که بخوام مثل اون هستم بزرگترین سایه ی من مادرم و بعد از اون پدرم هست چون همیشه میخواستم هر چیزی بشم غیر از کسی که شبیه اونا باشه این مبحث منو به گریه انداخت برای خودم خیلی ممنون استاد ولی خواهش میکنم در مورد این که بعد از فهمیدن سایه هامون باید چیکار کنیم هم توضیح بدین سپاس فراوان

قشقایی ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

استاد جان، بسیار عالی بود... من دوسالِ دارم رویِ سایه هام کار میکنم و هرچی سایه ها رو ب روشنایی میارم، سایه هایِ بیشتری میبینم.
من کاملا با اعضاء خانواده م فرق میکنم، و دقیقا هرچی کِ من هستم از نظر اونها رد بوده. آفرودیت انرژیِ اصلی روانم بود و بکل از نظر خانواده رد بود و من هر حرکتی در جسمم، و هر شادی کِ داشتم، حتی راه رفتنم، زیرِ سوال بود! تا جایی ک الان میبینم، نتیجه بردنِ آفرودیت در سایه برای من مشکلِ خشکی عضلات بدنم، مشکلِ ستون فقرات و چاقی رو داشتِ. منی ک عاشقِ تحرک رقصیدن و خندیدن بودم الان یه دخترِ بی حال و بی رمق شدم با تعداد زیادی مشکلات جسمانی! رسما حاشیه نشینِ زندگیِ خودم شدم! خلاقیتهام در سایه ست، و ارزشهایی رو زیستم کِ مال من نبودن.
ثمره نور بخشیدن ب سایه هام این شده ک الان تماشاگرِ هوشیاری شدم. دردهایِ جسمم رو میبینم و نوازششون میکنم. تفاوتهام رو با خانواده م میبینم و استقلالِ ظاهریم رو بِ استقلالِ واقعی تبدیل میکنم، آرام آرام! ارزشها رو از اول بازنگری میکنم و با دیدگاهِ خودم اونها رو زندگی میکنم.
۶ماهِ پیش تصمیم گرفتم یه زمین بگیرم و توش بذرهایِ متفاوتی بکارم و هر کدوم رو بخشی از تخققِ قسمتی از روانم نامگذاری کنم و از خودم بودن لذت ببرم، اما در کمالِ ناباوری در این مدت اهمال کاریم رو هم دیدم!! دیدم کِ از زیستنِ خودِ واقعیم و عظمتم میترسم و نقابِ آدمِ مستقلِ خونه نشین برام عادت شده تا اینکه شجاعتِ پیگیریِ آرزوهام! هم خوشحالم از ابن رو راستی با خودم، هم غمگینم ازین بی معرفتی در حقِ خودم.
اما در مجموع راضی هستم از این آگاهی. و خوشحالم کِ این روزها متفاوت با عادت هام زندگی‌میکنم
از شما بسیار سپاس‌گزارم، کِ بخشِ عمده ای از این آگاهی رو از تلاشها و شاگردیِ شما دارم
خودم رو متفاوت با گذشته تجربه میکنم، برکتش برایِ شما و همه دوستانِ همکارانتون

مرضیه صفری ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

باسلام دیشب از ساعتی که اعلام کردین درس دوم اپلود شده من تو قسمت اخبارومقالات اومدم ولی هنوز نیومده بود الانم که هست درس روبازنمیکنه وفقط باید نظرمون رو به بحث بذاریم پس چرا انقدرزوددرس رو برمیدارین استاد؟

زهرا ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

من حرف های استاد رو مکتوب می کنم و می نویسم این جور احساس می کنم بهتر برام قابل فهم و بهتر توی ذهنم میمونه و اینکه احساس بهتری بهم میده وقتی بعضی از جمله هایی که حس می کنم خاصه رو مینویسم. حالا نوشته می تونه مثله جزوه باشه می تونه فقط جملاتی که دوست داری باشه یا می تونه خلاصه نویسی خومون از ویس های استاد باشه من روش نوشتن رو امتحان کردم و راضیم به شما هم پیشنهاد میکنم

farzane ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام آقای رضایی من درسها را گوش دادم البته احساس میکنم باید چندبار گوش کنم وبا یکبار گوش دادن متوجه تمرین نمیشم..تجربه ی من با شنیدن فایلها اینطوره که حالم انقدری بد میشه که دیگه انرژی برای حرکت در مسیر ندارم...نوروز فایل نو شدن را خریدم وپس از گوش دادن ب بخش انواع زنان وانواع مردان دیدم نمره های من در بسیاری از موارد صفر ودربقیه موارد یک ودو بود ودومورد هم نمره ی متوسطی گرفتم وچنان فلج شدم ک حتی خود فایل نو شدن را دوباره گوش ندادم الان هم چون تاکید کردید بیایید بنویسید گفتم بنویسم در مورد سوالی که پرسیدید چه ویژگی قوی وضعیفی در والدینتون بوده....من هیچ وقت حس نکردم خانواده دارم والان که ب سوال شما دارم فکر میکنم والبته نیازمند جستجوی بیشتری است اما چیزی ک میبینم بنده فقط خصوصیات ضعیف والدینم را گرفتم وهیچ وقت نتونستم از این ضعفها رها بشم....پدر من فردی بشدت بی مسئولیت واهل فریبکاری بودند البته هیچ وقت حضورفیزیکی وعاطفی در زندگی من تا نوجوانی نداشتند وبعد هم ک جدا شدند از مادرم تنها حضورشون در کودکی ونوجوانی من این بود که بخاطر کارهای زشت پدرم من همیشه خجالت میکشیدم وخودم را مقصر میدونستم والان هم بشدت فردی با اعتماد بنفس بسیار پایین هستم...من چهره وظاهرم شبیه پدرم بود وهمیشه از خودم متنفر بودم اما راه متفاوت از پدرم را نرفتم ودقیقا خیلی تنبل وآشفته زندگیم را ادامه دادم تا الان.....مادرم بر خلاف پدرم فردی بسیار پرتلاش وبااخلاق بود وتمام بار زندگی را ب دوش میکشیدند والبته من نکات مثبت مادرم را هم ندارم ومادرم ی وجه ضعف دارند اینکه بسیار درونگرا بودند وبسیار ساده ومعصوم وحتی در حرف زدن خیلی عالی وباسیاست صحبت کردن را بلد نبودند ومن دقیقا همینطورم خیلی خوب نمیتونم صحبت کنم وبه همین دلیل از نظر اینکه بتونی در جامعه رشد اقتصادی وحتی معاشرتی داشته باشی عملکردم ضعیفه ....گاهی پیش امده که بخاطر این ضعف فکر کردم کاش پدرم میبود وبه منم یاد میداد چطوری حرف بزنم چطوری از خودم دفاع کنم در برابر جامعه وفضایی که شبیه خودش زرنگه وبدجنس.....

مژگان حضرتی فرد ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

سپاس درس فوق العاده بود دوبار شنیدم ولی احتیاج دارم بازم بشنوم
پدر من یه مرد عقلانی و مقتدر بود و مادرم یه زن ضعیف دقیقا همینطور که استاد رضایی گفتن برای من انعطاف به سایه رفته و انعطاف برام با ضعف و ناتوانی لینک شده البته الان شکارش کردم مدتهاست ولی اونجا که استاد میگن دفعتا شکار میشه ولی دفعتا حل نمیشه درست میگن برای من تا حدودی بهتر شده ولی بیشتر باید بهش آگاه بشم چون خیلی جاها روابطم و توانایی هام رو داره استاپ میکنه ممنونم از مباحث بسیار ارزشمندی که مطرح میکنید

مژگان حضرتی فرد ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

سپاس درس فوق العاده بود دوبار شنیدم ولی احتیاج دارم بازم بشنوم
پدر من یه مرد عقلانی و مقتدر بود و مادرم یه زن ضعیف دقیقا همینطور که استاد رضایی گفتن برای من انعطاف به سایه رفته و انعطاف برام با ضعف و ناتوانی لینک شده البته الان شکارش کردم مدتهاست ولی اونجا که استاد میگن دفعتا شکار میشه ولی دفعتا حل نمیشه درست میگن برای من تا حدودی بهتر شده ولی بیشتر باید بهش آگاه بشم چون خیلی جاها روابطم و توانایی هام رو داره استاپ میکنه ممنونم از مباحث بسیار ارزشمندی که مطرح میکنید

مهسا ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام و خسته نباشید و تشکر فروان از زحمات شما. درس دوم خیلی برام جالب بود و فهمیدم چقدر سایه دارم که بعضی هاشون چقدر خوبن که سرکوبشون کردم و خیلی دوست دارم الان که ۳۵ سالمه عوض بشم تا بتونم از مابقی عمرم لذت ببرم .
مثلا نظام ارزشی زمان بچگی ما این بود که دختر باید خانم باشه با مامانش بره و بیاد و تنها جایی نره اعتماد بنفس و خود اتکایی برام مثل یه سایه شد، تو خانواده و فامیل همه منو به عنوان یه دختر محجوب میشناسن که الان تو سن ۳۵ سالگی برام یه ضد ارزش شده احساس میکنم که یه آدم وابسته شدم که هر جا میخوام برم حتما باید کسی همراهم باشه و تنها از عهده هیچ کاری بر نمیام و احساس میکنم یه ادم بی عرضه هستم .

میتراطوسی ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام
مبحث سخت من رابه چالش کشید.سول اول من را به دوران کودکی ونوجوانیم برد.والدینم افرادی بسیارقوی وجنگجوبودند وهردو ازنظراجتماعی وفردی پذیرفته شده بودند.نقش زنانه در مادرم کمرنگ بود؛اوکه شاغل بود مدیری قوی وخانه داری دقیق بود ولی همه چیزبامنطق وعقلانیت بررسی وحل وفصل میشد.پدرم هم اینگونه بود ونقش کمی در امورات فرزندان داشت.
انچه از پدر درمن به یادگارماند سرعت انتقال؛سختکوشی؛توقع بالا ازخود ودیگران بود...انچه ازمادر ونقش زنانه اش نیافتم؛احساس و مهربانی به شکل نازونوازش بود.مادرم مهربان وبسیارنسبت به فرزندان حساس ونگران بودند ولی اینهاهمه بامنطق و قدرت بودنه عشق زنانه و مهربانی نوازش گونه...ومن زنی شدم بسیارمدیر ومدبر؛بسیارقابل احترام وموفق....ولی ناتوان از دراغوش کشیدن و مهربانی بی محاسبه..هرمحبتی برایم اندازه ای داشت ودرقالبی بود که از نظر همسر وفرزندانم کافی محسوب نشد...انان زنی میخواستندزنانه ومن زنی بودم منطقی...
استدلال کلامی من حریف زبان وکلامشان بود وانان مغلوب این میدان...
بهترین تصمیم گیریها از ان من بود وهمسرم با اینکه میدانست واعتراف میکرد؛درحسرت یافتن حس مدیرخانواده بودن و نفوذ کلام ترکم کرد.
زندگی رابدون همسر وهیچ کمکی برای دوفرزندم انچنان مهیا کردم که همه وازجمله خودشان بارهاگفته اندکه از دورانی که باپدربودیم بسیاربهترست...ولی هزینه ی گزافی پرداختم..زنانگی را کامل درخودم کشتم تامردمیدان باشم.دیدن حس نیاز درافرادبه نوازش مرا کلافه میکرد وانرا حمل بر ناتوانی روانی میکردم وبرایم پذیرفته نبود...وفرزندانم با داشتن اسایش زندگی اکنون دچار احساس کم داشتن محبت وکم نوازش شدن هستند...
لازم به گفتن نیست که چقدر دوستشان دارم ولی ازابرازش به صورت غیراز تلاش ومهیا کردن زندگی برایشان ناتوانم...واین دردبسیاربزرگیست.
من با نوع تربیتم ؛مهروعشق زنانه را به سایه راندم و قدرت ودرایت مردانه را جایگزین کردم واکنون درحسرتش هستم.
میخواهم دریافتن وجه زنانه ام تلاش کنم ولی نمیدانم چگونه؟
امیدوارم طی این مباحث راهکاری بیابم تا بتوانم فرزندانم را سرشاارازعشق کنم.

مهدیه ارسال در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

ایکاش امکان دانلود درس رو میزاشتید تا می تونستیم با ارسال فایل دیگران رو در این کمپین دعوت کنیم و اگاه کنیم