نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید.
از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
سلام.من تمرین این درس خواستم انجام بدم اما هیچ چیزی برای نوشتن نداشتم و فقط ناخودآگاه یه سری هم و خطوط کشیدم،انگار هیچ حرفی زده نشده بود با اینکه کاملا اون وجه از خودمو میدیدم و حسش میکردم
دوره اصل شو کاملا به موقع در مقطع خاصی وارد زندگی من شد و اولین دوره ای هست که شاگرد موسسه فرهنگ زندگی هستم. امیدوارم بعد از بیان مسئله و پذیرشش توسط ما مخاطبین، راهکارهایی هم پیشنهاد داده بشه. خیلی از ماها از وجود این مسئله به نام سایه ها در شخصیت و زندگیمون اطلاع داریم اما راهکاری برای حل تعارض ها و دوگانکی هایی که در روح و روان و زندگی عملیمون ایجاد می کنه، سراغ نداریم.
سلام و درود
من تمرینات اصل شو وصل شو را انجام دادم
تمرین اتوبوس برام خیلی جالب بود
اما سوالم اینه من همراه ی خصیصه ای بد که اکثریت میگن دارم ک خودمو قبلنا خیلی عذاب میداد اما الان نه
باهاش پیاده شدم شکل ی مرد متشخص خوشپوش و عطر زده بود و راهکاری که داد جالب بود و جالبتر اینکه دوست داشتم پیشم باشه و بغلم کنه کما اینکه خودمو تو بغلش احساس میکردم و حس رضایت اونم میدیدم
آیا این نشونه اینکه من سایه م رو دیدم و حل شده نسبتا
یا اصرار دارم همچنان داشته باشمش
پیشاپیش از پاسخگوییتون سپاسگزارم
??????
سلام ممنون از دوره ای که برگزار کردید. در مورد والدین که سوال پرسیده بودید به شخصه والدین سختگیری نداشتم ولی بیشتر پدرم تاکید روی درس خوندن داشت چون خودش فقط با درس تو زندگیش به جایی رسیده بود. من هم مشکلی با این قضیه نداشتم و همیشه شاگرد متوسط رو به بالا بودم و به خاطر نمره ها جایزه میگرفتم و تحسین میشدم. در مورد مادرم هم میتونم بگم بیشتر اوقات از علایق خودش برای دیگران و حتی پدرم دست کشیده و همیشه شخص ضعیف خانواده بوده. حتی گاهی از طرف پدرم سرزنش میشد و من هم همراه پدرم این کارو ادامه میدادم. آدم کمالگرا و بسیار حساسی هم هست. به خاطر همین فک میکنم بخش زنانه وجودم به کل حذف شده و ارتباطی با قلبم ندارم. یکی از ضعف هایی که در پدرم و مادرم وجود داره روابط اجتماعی ضعیف هست که تا الان هرکاری میتونستم براش انجام دادم ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که اولویت اول کسی نیستم و زود ترک میشم. همیشه این حسو دارم که دوست داشتنی نیستم و فک میکنم خصایص مردانه در من بیشتره و اگر کسی بخواد تو زندگیم دخالت کنه به شدت عصبی میشم.
در مورد اسمم تا جاییکه یادم میاد کسی به خاطر اسم منو تحت فشار قرار نداده. از بچگی زیاد میخندیدم و کم و بیش میگفتن مثل اسمش شاده ولی یادم نمیاد آزرده خاطر شده باشم.
در نهایت مشکلی که پنج سال همراه منه همون ابهام و تضادی هست که شما در درس اول بهش اشاره کردید. در واقع قدم از قدم نمیتونم بردارم و همش برای کار و تحصیل دچار اظطراب و ترس میشم و خونه نشینی رو انتخاب میکنم و فرصت دادن به این تضادها تا حالا منجر به همزمانی برای من نشده برای همین به شدت سردرگمم و مسیر رو گم کردم.
سلام بحث سایه ها برای من پیچیدست میخوام بدونم یعنی آن خصوصیات منفی که در خودمون نمیپسندیم سایه های ما هستن ؟ و حالا باید آنها رو بپذیریم ؟
مثلا اگه احساس حسادت یا خودپسندی یا …داریم باید باهاشون کنار بیایم یا طبق گفته عرف باید آنها رو در خودمون نابود کنیم ؟
چطور شناخت سایه ها میتونه ما رو رشد بده ؟
اول تشکر بسیار زیاد از بنیاد و جناب رضایی
ان شاالله که نور و روشنی عمل تون بازگشتش به خودتون هست
من خانم هستم ؛ ۴۱ ساله ؛ متاهل ؛ خانه دار؛ مهندس معمار
من بعد از شنیدن این درس متوجه شدم که ؛ وجه مدارا خیلی برام قوی هستش و من مدام مدارا میکنم بدون اینکه این کارو دوست داشته باشم و هیچ وقت برای علائقم نجنگیدم و با ترس و توجیه ؛ به خواسته هام نرسیدم
اما نسبت به این اتفاق در از خشم هستم ؛ متوجه شدم ک هر بار توی زندگی مدارا کردم پر از احساس بد شدم
والبته مادرم کاملا مدارا گر بود مدام با مماشات زندگی میکرد
اما اینکه میخوام بدونم واقعا چطور باید از این سایه عبور کرد؟
شادی جان من فک میکنم دو علت داره یکی اینکه بعضی وقتا در کودکی مرتب شنیدیم که باید یه کاری انجام بدیم که خاص باشه متفاوت باشه و ما در بزرگی حس میکنیم کارای خونه خیلی معمولیه و ما چون دنبال متفاوت بودنیم خونه داری و بچه داری حس منفی بهمون میده و حس میکنیم عمر تلف میکنیم نظریه پیرسون که استاد مطرح فرمودن یه مرحله داره بنام جوینده که دقیقا ترسش همینه همرنگ جماعت بودن.و دیگری اینکه ممکنه در گذشته تو یه سکانس از زندگی از شما سو استفاده ای شده و ناخوداگاه شما تصمیم گرفته همیشه در مرحله اماده باش بمونه که دوباره درد اون خاطره براش تکرار نشه و امروز وارد جنگ قدرت میشین چون حس میکنین اگر ظرف بشورین و اون بشینه تلویزون ببینه همون درد مورد سواستفاده قرار گرفتن براتون پررنگ میشه
شادی جان من فک میکنم دو علت داره یکی اینکه بعضی وقتا در کودکی مرتب شنیدیم که باید یه کاری انجام بدیم که خاص باشه متفاوت باشه و ما در بزرگی حس میکنیم کارای خونه خیلی معمولیه و ما چون دنبال متفاوت بودنیم خونه داری و بچه داری حس منفی بهمون میده و حس میکنیم عمر تلف میکنیم نظریه پیرسون که استاد مطرح فرمودن یه مرحله داره بنام جوینده که دقیقا ترسش همینه همرنگ جماعت بودن.و دیگری اینکه ممکنه در گذشته تو یه سکانس از زندگی از شما سو استفاده ای شده و ناخوداگاه شما تصمیم گرفته همیشه در مرحله اماده باش بمونه که دوباره درد اون خاطره براش تکرار نشه و امروز وارد جنگ قدرت میشین چون حس میکنین اگر ظرف بشورین و اون بشینه تلویزون ببینه همون درد مورد سواستفاده قرار گرفتن براتون پررنگ میشه
سپاس فراوان از شما که با نفوذ کلام و بیان شیوا به این زیبایی این موضوع مهم رو تحلیل کردین.من از تجربه شخصیم میگم در خانواده مادر سالاری رشد کردم که پدرم همیشه از خواستنه حقوقش اجتناب میکرد چون مادرم قدرت اول بود و مخالفت باهاش مساوی بود با برهم خوردن ارامش.و من چون همیشه قدرت طلبی و زیاد خواستن مادرم برام ازار دهنده بود و پدر مظلوم و ارومم ابژه اصلیم بود با مادرم تضاد والدی کردم و رفتار پدرم رو ارزش پنداری ادراک کردم و این طلب کردن شد برام سایه اصلی و امروز که ۳۵ ساله هستم بزرگترین چالش شخصیم اینه که همیشه فقط دهنده هستم و از هیچ کس نمیتونم چیزی بخوام و برچسب مهربونی و بزرگواری روش میزدم که تیپ شخصیتی وابسته و طرحواره ایثار و نقص و شرم رو بهم داده چون فک میکنم که اصلا لایق نیستم که دریافت کنم چون دقیقا پدرم هم بدلیل همین حس بی ارزشی مغلوب بودن و انتخاب کرده بود و من با اینکه همیشه اگاه بودم که پدرم چقد ضعیف بازی میکنه و از این نوع بودنش نفرت داشتم ولی دقیقا همون و زندگی کردم و به اطرافیانم لقب نمک نشناس و بی چشم ورو میدادم در حالی که همش از سایه پنهان وجود خودم نشات میگرفت.و جالبه که امروز اگر با تلاش و زور زیاد اگر بخوام طلب کنم حس عذاب وجدان و بد بودن میاد بالا چون در کودکی دائما دستور دادن و خواستن مادرم برام ازار دهنده بود.
سلام ممنون از بحث جالبی و مفیدتون،
دوستان کسی میتونه سایه منو توی این رفتار خاص من پیدا کنه، من خانم ۳۵ ساله شاغل و متاهل ، هر وقت کار خونه انجام میدم احساس بدی بهم دست میده که مگه کلفتم این کارا رو انجام میدم و این موضوع دعوای همیشگی من با همسرمه ، چون اون کمکی نکنه منم لج میکنم کارها تلمبار میشه. کسی نظری داره ؟