نظرات و تجربیات خود ، درباره درس اول گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در خودشناسی را اینجا به بحث بگذارید.
از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس اول این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.
سلام و ممنون از موقعیتی که در اختیار ما گذاشتید.
واقعیت اینه چون من یک سال پیش همین موقع شروع به طرحواره درمانی کردم و در سیر این طرحواره درمانی با آموزه های شما هم آشنا شدم، الان که درس ها رو گوش می دم، خیلی احساس شعف می کنم از اینکه بهترین اتفاق زندگیم مواجهه با سایه هایی بودند که 30 سال ندیدمشون.
نیاز به اینکه من قبول کنم که تجربه طرحواره درمانی رو داشته باشم این بود که از سال 92 که با تحلیل رفتار متقابل آشنا شده بودم و در کارگاهی هم شرکت کرده بودم، علی رغم برخی تغییرات اما فکر می کردم همیشه یه چیزی خارج از کنترل من هست که اجاز نمی ده من از پس رنج هام بربیام و رنج های من رو پایانی نیست. اما پارسال وقتی با طرحواره هام آشنا شدم متوجه شدم که اون نیرویی که اون همه مقاومت می کرد در برابر تغییر در واقع همون سایه های من بودند و من چون نمی شناختمشون راه مدیریت کردنشون رو نمی دونستم.
البته که مواجه و مدیریتشون آسون نبود و روزهای سختی داشتم. بخصوص که سایه ها در ناخودآگاه آدم جا دارن و برای مقابله باهاشون باید خیلی ماهر شد و این مهارت زمان می بره.
برای همین من در این یک سال هر آموزه ای که کمک می کرد در کنار مشاور رفتن رو از دست نمی دادم و الان هم با ثبت نام تو این کلاس در واقع دارم بازآموزی می کنم تا ماهرتر بشم و عمیق تر و در نهایت قوی تر.
اما این نوید رو به همه همراهانم در این کلاس می دم که روزهای فوق العاده ای در پیش دارید، فقط باید صبور و پیگیر باشید. رها نکنید و ادامه بدید تا .... نوبت ظفر آید.
مطلبی که برام جالب بود و هیچوقت از این بعد. بهش نگاه نکرده بودم پدربزرگ من ادم خیلی مقتدری بود و همیشه حرف خودشو پیش میبرد ترسی از حرف زدن و نظر دادن نداشت البته ادم منطقی و فهمیده ای بود. پدر منم تا میان سالگی این ویژگی را داشت تا اینکه مریض شد و بتدریج تبدیل به ادم انعطاف پذیر شد به گفته شما ولی من تا امروز این فکرو میکردم که اون ادم مصممی نیست و ترسو و محتاط شده من دوست داشتم شخصیت پدربزرگمو داشته باشم ولی بین این دو شخصیت درگیر بودم جایی که باید انعطاف داشته باشم میجنگیدم و جایی که باید از حقم دفاع میکردم انعطاف نشون میدادم
من همزمان با این کلاس دارم جوجه اردک زشت رو می خونم ... متوجه شدم چقدر پذیرفتن اینکه چیزی در سایه ما هست و انکار نکردنش مفیده و رهایی بخش ... اصیل شدن تجربه ترسناکیه و خوشحالم و ممنون که کمک مون می کنید ... اولین درکم این بود که یکی از اقوامم که به شدت اعصاب من رو خرد می کنه دقیقا خصلت هایی داره که مربوط به سایه منه : برون گرایی بیش از حد، نیاز به تایید و جلب نوجه به هر قیمتی و نمایش دادن خودش و زندگی ش ... و متوجه شدم نظام ارزشی من درون گرایی رو تبدیل به ارزش کرده طوری که برای من برون گرا بودن به معنی سطحی، دلقک و احمق بودنه ... برای همین از هر تجربه برون گرایانه ای پرهیز می کنم و سعی می کنم از اونی که واقعا هستم درون گراتر به نظر برسم ... احتمالا فهم علتش خیلی پیچیده است ولی اولین کشفم بود در این نظام ارزشی ... من معلمم و متوجه شدم بخشی از این سایه رو ما توی نظام آموزشی داریم ... بچه های درون گرا اگر چه آسیب می بینن ولی عمدتا هدف نظام مدرسه یرکوب یا کنترل بچه های برون گرا و دردسرسازه و من خودم در دوران ابتدایی بچه دردسرسازی بودم ...
تمام جملاتی که میگفتید برای من آشنا بود. من الان دقیقا وسط اون ترسم. افسردگی خندان رو با تمام وجود درک می کنم. و وقتی ما بین این تظاهر به خوب بودن حالم ، یه وقتایی به شدت و با یه بهانه خیلی کوچک کم میارم اونقدر در رفتارم مشخص و مشهوده که اطرافیانم به سرعت به من میگن که تو یه چیزیت شده و مثل همیشه نیستی. و من هیچ جوابی برای اینکه بهشون بدم ندارم. گاهی وقتا احساس می کنم هیچ کس نمی تونه بهم کمک کنه چون نمی تونم در موردش با کسی صحبت کنم. و این ترسهای من رو چند برابر می کنه. طوری که از پا در میام و تو بستر بیماری می افتم. بیماری که خودم می دونم جز رسیدن به آرامش و اطمینان چیز دیگه ای داروش نیست. ولی این آرامش رو کی به دست میارم؟
ایاداموختن مسائل مربوط به نیمه دوم عمر لطمه ای برای بدست اوردن های نیمه اول میشود یا بالعکس؟
باسلام و سپاس
لطفا روی مفاهیم و اصطلاحاتی که بکار میبرید بیشتر شفاف سازی کنید و عمیق بشید تا متوجه بشیم چی به چیه؟
سلام استاد. ابتدا تشکر می کنم برای انجام دادن این کار فرهنگی بسیار با ارزش و ماندگار. اگه میشه در مورد پرسشنامه توضیحاتی بفرمایین. ممنونم
سلام استاد خدا قوت سپاسگزارم از شمااحساس من سرگشتگی و گم شدنه، انگار بی حس شدم تمام نشانه های سایه هست و من فقط سایه زیست میکنم پر از ترس از خوب نبودن،کافی نبودن،بی کفایتی، بی ارزشی
در صورتیکه در زندگی واقعی همه دوستم دارند و شاید الگوی خودشون قرار بدن ولی احساس درونی من چیز دیگری است
یکبار که ابراز کردم میترسم دوستم خیلی تعجب کرد و به من گفت مگه تو اصلا ترس رو میشناسی یعنی فکر میکنن من خیلی شجاعم ولی واقعیت چیز دیگری اسبا پر کردن پرسشنامه به منشاء بی ارزش بودن پی بردم و دیدم کارهایی را مرتب انجام میدم که این نتیجه گیری را بهم ثابت کنه
سلام آقای دکتر بسیار مبحث مهم و جالبی بود که واقعا نادیده گرفتنش زندگی آدم رو دچار بحران شدیدی میکنه چیزی که من الان به شدت درگیرشم و واقعا اینقدر زندگی و روانم رو تحت الشعاع قرار داده که حتی توان گفتنش و ندارم ولی امیدوارم به کمک این درس و بحث مفید شما بتونم یه مقداری بر طرفش کنم باز هم ممنون
سلام و خداقوت به دوستان عزیز بنیاد فرهنگ زندگی, سپاس از این فرصتی که به ما هدیه شد.
من سایه ها و مشکلاتم رو میبینم, با هر بار خودکاوی دردهای گوارشی م هم افزایش پیدا می کنه, مشکل رو میبینم ما اغلب نمیدونم باهاشون چه باید کرد.