۱۰ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس اول)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس اول گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در خودشناسی را اینجا به بحث بگذارید.

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس اول این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 131 نظر ارائه شده است
f.kh ارسال در تاریخ ۰۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲

با سلام
من با اولین جلسه سعی کردم که با ویژگی هایی که ازشون ترس داشتم که در نقاله چاپ بشه رو به رو بشه و خودم رو داخل اون شرایط قرار دادم،مثل قبل حال بد و عصبانیت نداشتم اما در اینکه این کار درست هست و یا بر عکس این کار دچار شک و تردید هستم

H.n ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

با سلام و تشکر از آقای دکتر بابت این وقتی که برای مت گذاشتن تا از این ابهامات خارج بشیم.
واقعا تاثیر گذار و برای من تو زمان خیلی مناسبی بود اون قسمت از صحبت های شما که راجع به انعطاف گفتید خیلی برای من جدید و جذاب بود.چون همسر چون از دست خواهر و مادرم کم ناراحت میشم یا واکنش منفی ندارم من و ترسو میبینه و میگه که حقت و می خورن و تو هیچی نمیگی ولی من خودم و آدم مهربونی میدونم و جز محبت نه چیزی میگیرم نه فکرم و مشغولش میکنم.اما اینکه اینطور دیده شدم از دید همسرم واقعا اذیتم کرد.ممنون

Ch ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

سلام وقتتون بخیر:من در مرحله ابهام و تضاد هستم ولی کوتاه نمیام و ادامه می دم.من ۲۷ پی گیر ثبت نام اصل وصل شورایگان بودم و فقط یه فایل صوتی گوشی دادم و هیچ راهنمایی تو سایت ندیم براثبت نام دارحالی که شما گفتید راهنمایی تو سایت.سپاس

زهره ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

با سلام و تشکر برای کار ارزشمندتون.
سایه ها و قدرتشون و با تراپی و گوش کردن به کلاس ها و دوره های بنیاد اشنا شدم. از دیدن تاثیری که دارت وحشت کردم.
بارزترین صفتهای که من باهاشون شناخته می شدم مهربان بودن و پرتلاش بودن و خودکار بودن بود
دیدم این مهربانی و از خود گذشتگی چه خشم و نفرتی و در من انباشته کرده
دیدم پرتلاش بودن چه میل ویرانگری و برای رها کردن برام به وجود آورده..یواش یواش دارم باز می بینمشون..تاثیراتشونم می بینم.

ممنونم از کار ارزشمندتون استاد

کیمیا هستم ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

عالی بود همیشه به سایه های درونم رسیده بودم ولی اسمش رو نمیدونستم که باعث این رفتارها میشه، استاد عزیز یه سوال دارم ۷ ساله مادرم فوت کرده و بعد از فوتش دو تا بچه خدا بهم داد ولی هنوز با فوت مادرم کنار نیومدم و نمیتونم بفهمم چرا تو این سایه گیر کردم و تموم زندگی من رو تحت تاثیر قرار داده چه کنم چجوری علتش رو پیدا کنم

فرهاد ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

درود فراوان
بسیار سپاسگزارم از جناب رضایی که مثل همیشه با کلام شیوا خودشون مباحث به این مهمی و در عین حال پرمغز و سخت را خیلی ساده و قابل فهم برای ما بیان میکنن،کلی خوشحالم که میتونم از دانششون بهرمند بشم،سایه و سفر قهرمانی قطعا دو تا از مقوله های اساسی در شناخت خود و ساختن زندگی حال و آینده بشر هست
کلی ذوق دارم که حضور دارم در این مجال

آسیه صادقی ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

با سلام
من خیلی خوشبخت هستم که این درس رو شنیدم. استاد رضایی عزیز چقدر عالی انسان و روح و روان رو تشریح می کنن. با گوش دادن به این درس فهمیدم چقدر انسان عظیم و بزرگ و دوست داشتنی. چقدر خوب که خود واقعی مون رو ببینیم و زندگی کنیم. سایه هامون رو بشناسیم و بپذیریم. در اون صورت گنج درونمون رو کشف می کنیم.

عاطفه ارسال در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۲

با اینکه الان اخرای دوره سفر قهرمانی ام ولی با شنیدن درس اول انگار که یک نفر قلبمو فشار میداد و اشکام میومد پایین
ولی حالت گیج و گنگ که نمیدونم باید چیکار کنم
درواقع شاید میدونم ولی سخته زندگی کردنش و رفتن مسیر و هی اول راه موندن
حال بدی که از طی نکردن مسیر دارم و نگهبان استانی که دست از سرم برنمیداره
از اون طرف ترس از سقوط
روبروم مسیر سخت

رویا ارسال در تاریخ ۲۷ فروردین ماه ۱۴۰۲

سلام وقتتون بخیر، من مدت زیادیه که از شرایط کاریم ناراضیم برخلاف درآمد خوبی که دارم دیگه نمیخوام ادامه بدم وقتی درس رو گوش دادم انگار تمام احوالات من رو میگفتین ابهام اضطراب تضاد تمام حس هایی هستن که باهاشون درگیر هستم و فهمیدم که یکی از علل اصلی بیرون نیومدنم نگاهه دیگران و انتظارات اوناست و چقدر عمیق این جمله به دلم نشست اینکه چشم آدم هایی که دست مارو گرفتن همون چیزی که ما میخوایم رو میبینه؟ و تضاد روحم با انتظارات دیگران رو دیدم،الان خودمو تو یه مرحله سکون میبینم ولی تمام خواسته ام شهامت دیدن دنیام با چشم های خودمه

فاطمه.س. ارسال در تاریخ ۲۷ فروردین ماه ۱۴۰۲

سلام، با سپاس از اقای رضایی بابت این کمپین رایگان. من کتاب جوجه اردک زشت رو قبلا خونده بودم و اون زمان خیلی به من جهت اگاهی نسبت به واکنش ها و رفتارهام کمک کرد اما هر چی جلوتر میرم و اگاهی بیشترب پیدا میکنم منفعل تر میشم. این مورد رو بگم که من بخاطر تجربه همین ابهامات و تناقضات وقتی مهاجرت کردم حالم بشدت بد شد و برگشتم ایران و یک دوره افسردگی داشتم که هنوزم نمیدونم واقعا برطرف شده یا نه. اما نکته ای که هست اینه که من از اقدام مجدد میترسم. من با انگیزه ی اینکه همه محدودکننده هارو از سرراه بردارم و سکان زندگیم رو دست بگیرم مهاجرت کردم ولی الان سرخورده ام. از برگشت مجدد میترسم و از طرفی انگار دلیلی برای رفتن نمیبینم. منفعلم و میترسم هر اقدام کوچیکی حالم رو بدتر کنه. گویا معنا زندگی رو از دست داده باشم و دلیلی برای حیات نداشته باشم. شاید ام این بخشی از کمالگرایی که تا حدودی دچارش هستم. تنها اتفاق اینه که دنبال اینم خودم رو از این وضع روحی نجات بدم ولی نمیتونم بلند شم.