سلام و تشکر از کار بسیار ارزشمندتون
بعنوان کسی که بسیار از سبک زندگی و روند زندگیش ناراضی هست و بشدت می دونه چقدر راهی رو که طی می کنه دوست نداره و کاری هم نمی تونه از پیش ببره و تمام مدت در حال زجر کشیدن هست که بالاخره باید راه درست رو در این دنیا پیدا کنم دارم این کامنت رو می زارم. مدت نسبتا طولانی هست که دچار شک و تردید در روند این دنیا شدم و از کار و زندگی و تمام مسائلی که دور و برم می گذره ناراضی هستم. می دونم باید تغییرات عظیمی در روند زندگیم داشته باشم ولی بزرگترین مشکلم این هست که نمی دونم از کجا شروع کنم و با همون مسئله ابهام روبرو هستم. امروز با شنیدن این درس یکم آروم شدم چون فهمیدم که شاید گذر زمان یک سری مسائل رو حل کنه و بجای خود زنی در مورد اینکه این کار درسته یا نه؟ این روند رو تجربه کنم یا نه؟ برم دنبال شناخت خویشتن بهتر. مرسی از راهنمایی هاتون.

من کل درس گوش کردم تا درس آخر...جواب سوال ها داده نمیشه؟خب الان با سایه هایی ایی که مقبولیت فاحش اجتماعی و حتی برای خودمان ندارند مثلا بی تعهد هست باید چه کرد باش آشتی کرد؟؟؟

من کل درس گوش کردم تا درس آخر...جواب سوال ها داده نمیشه؟خب الان با سایه هایی ایی که مقبولیت فاحش اجتماعی و حتی برای خودمان ندارند مثلا بی تعهد هست باید چه کرد باش آشتی کرد؟؟؟

سلام . من از سمینار نقشه راه مهر 96 با بنیاد همراه شدم. چند تا از سایه های خودم رو شناسایی کردم اما در بروزشون مشکل دارم هنوز .من تا درس سوم گوش کردم. رزونانس من دقیقا اونجا بود که گفتید نظام ارزشی خانواده ، عقل و منطق و قانون و چهارچوبه و هیچ وقت احساسات بروز داده نشده . من دقیقا تو همچین محیطی بزرگ شدم. و ادمهایی که جذب میکنم انسانهای منعطف ، احساسی و راحتی هستن . که دقیقا اول برام جذابن - خصوصا در مورد جنس مخالف- ولی وقتی وارد رابطه میشم احساسی بودن و انعطاف اونها به من این حس رو میده که اون شخص ادم ساده لوح و بی دست و پا و بی عرضه ای هست که حتی نمیتونه حق خودش رو بگیره. من کاملا این رو میدونم که شدت سخت گیری و جدی بودن در من باعث شده حتی توی روابطم یک ادم خشک و بی احساس و حتی کنترل گر دیده بشم. حتی تو یک جمع دوستانه که در مورد ویژگیهای همدیگه صحبت میکردیم یکی از دوستانم دقیقا این رو گفت که تو بیش از اندازه از عقل و منطق استفاده میکنی و احساسات خودت رو سرکوب کردی. من از این حرف ناراحت نشدم چون مطلع بودم از این سایه. اما مشکلم در اینه که چطور میتونم عواطف و احساساتم رو راحت بروز بدم .

سلام
من سه درس رو گوش کردم
پیدا کردن نقاب ها برای من بسیار دشوار چون حس میکنم هربار که برای رشد و ارتقا و یافتن معنا تلاش کردم بدون اینکه خودم بدونم برام خیلی چیزا برطرف شده
و هرکاری ک انجام میدم برای عشق به خودمه و حالمو خوب میکنه که انجامش میدم مثلا من تو دانشگاه همیشه چیزاییو ک بلدم برای همه توضیح میدم کمک میکنم و راهنمایی میکنم این حالمو خوب میکنه و ب این فکر میکنم ذکات علم و باید داد ولی نمیدونم آیا این نقاب محسوب میشه یا نه چون چه در مقابل این کارم کاری بکنن یا نکنن برام فرقی نداره فقط حالمو خوب میکنه
من دارم کتاب مرداب روح رو میخونم و مدتیه با یه شور و هیجان فوق العاده زیادی دارم درونمو کاوش میکنم و دیوانه وار علاقه دارم عمیق تر و عمیقتر برم دچار ترس و ابهام هم شدم اما مقابله میکنم و میگم ک باید ادامه بدی

انواع سایه در من:
چیزی ک منو بهم میریزه مسائلی مث وقتی کسی موقع غذا خوردن صدا میده به شدت عصبی میشم و خیلی اروم و با یه بهونه ترک میکنم یا خودمو مشغول میکنم.یا ازینکه ظاهر ادما نامرتب باشه واقعا بدم میاد و رابطمو محدود میکنم.
یا اینکه اگه کسی مسخرم کنه موقع حرف زدن بهم بخنده حتی شوخی بینهایت عصبی میشم و داغ میکنم
دومین سایه :دررابطه با بروز ناگهانی سایه مسئله خاصی ندارم ولی گاهی وقتی احساس میکنم یکی زیادی بهم محبت میکنم میچسبه بهم و هی ادامه میده یهو قاطی میکنم شاید این سایه باشه نمیدونم
نوع سوم:چیزی پیدا نمیکنم که درونم باشه و برعکسشو نشون بدم شاید هنوز نمیشناسمش اگه امکانش بود مثال بزنید
نوع چهارم:من همیشه میگم چرا آدمای فقیر و جذب میکنم
آدمایی ک از لحاظ مالی سطح پایینن
ولی چیزی ک ازش راضیم اینه ک ادماییو جذب میکنم ک ب رشد و فهم و درکشون اهمیت میدن و نگاهشون به زندگی سطحی نیست و گاها بالاتر از منن

سلام ممنون از فرصت و وقتی که در اختیارمون گذاشتید برای بهتر زیستن
مطالبی که بیان شد دلم را به درد اورد انگار که یکی دقیقا از ته ته وجودم دردهام را بیرون میکشه همیشه حس خوب نبودن توی وجودم هست احساس میکنم یه جای کارم اشتباه است اما نمیدونم چیه و کجا و از کجا باید شروع کنم.

سلام و عرض احترام خدمت شما اقای رضایی و بسیار متشکرم از این هدیه فرهنگی و امکانی که شما و گروهتون فراهم که دعوت بشیم
سفر وتجربه جدید در زندگی انسان را از روزمرگی و عادت ها رهامی کنه و به قولی روح را اپدیت میکنه . و بر اساس نکته ای که در فایل صوتی اشاره کردین برداشت من از صحبت هاتون این بود که که وقتی بین دو یا چند مسأله در ابهام هستیم عقل و احساس با هم درگیر میشن و اینکه باید تأمل کنیم تا هیجانات عاطفی خاموش بشن تا به صورت عقلی و منطقی بر خورد کنیم . و در مورد موضوع تجربه جدید اگر این سؤال پیش اومد که تجربه در زندگی بر اساس عقل باشه یا احساس ؟، به این نتیجه رسیدم که تجربه اگر بر اساس احساس باشه احتمال شکست بیشتره و همین شکست دوباره سایه ها وعقده هایی به ضمیر ناخوداگاه می فرستند و اگر تجربه بر اساس عقل باشه احتمال پیروزی بیشتره .

لطفا من را هم دعوت كنيد ممنون و سپاسگزارم

سلام و تشکر . اینکه میگین آدم ها در تنگناها رشد می کنند . من همه زندگیم با تلاش خودم بوده ولی باعث شده خیلی چیزها را از دست بدم تا بتونم خیلی چیزای دیگه را بدست بیارم.در همه جنبه های زندگی رشد نکردم . خیلی وقتها هم راهم را برای خیلی چیزهایی که میخوام میدونم ولی امکاناتش را ندارم. به عنوان مثال اون موقع که همه هم سن و سال های من مهمونی و سفر و تفریح بودن من کار میکردم برای اینکه سقفی بالای سرم داشته باشم و زندگی را بگذرونم. از خیلی چیزها دور شدم .خیلی کارهایی که اقتضای اون سن بود را انجام ندادم و الان در این سن اصلا اون تفریحات و .. به من مزه نمیده

درود شما را برای دعوت دوستان اشتباه فرستادم لطف کنید شماره۰۹۳۵۸۵۸۳۷۳۹را اد کنید لطفا.به جای شمارا ۰۸۳۵۸۵۸۳۷۳۹.وشماره ۰۹۳۷۲۷۹۳۷۴۰هم ثبت نام شد ولی ویس هاش باز نمیشه