۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)

نظرات کاربران 175 نظر ارائه شده است
hh ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

من واقعا نميدونم با اين حجم خشم و كينه و نفرت از مامانم چي كار كنم؟؟؟!!!و با گوش دادن درس اول كلا مثل اتيش زير خاكستر زدش بيرون ،

hh ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

من بعد از شنيدن داستان درس اول احساس جوجه اردك زشت نداشتم هيچ وقت ولي احساس انتقام و كينه ام نسبت به مامانم زده بالا،ازش انقدر لج دارم و بدم مياد ،اينم بر ميگرده به گذشتم كه توي ١٠ساله گذشته ٢بار خيلي مريض شدم(از مامانم خواستم منو ببره دكتر ،ولي خيلي بي تفاوت بود و حتي نه تنها منو نبرد حتي يه غذا واسم درست نكرد و اين كار ٢بار انجام داد كه منو يه ادم غريبه برد دكتر و اصلا واسش مهم نبود كجام يا حالم چه طوره،ازون روز روز يه خس انتقام دارم مه منتظرم واسش يه مشكل پيش بياد لهش كنم يا انتقاممو لگيرم و كمكش نكنم عوضشو درارم، يا حتي دوست دارم توحين كنم بهش و خوردش كنم و اين خسم حتي با گذشت ١٠ سال نه تنها از بين نرفته بلكه بيشترم شده،ختي وقتي ابراز احساست ميكنه يا ميخواد بغلم كنه چندشم ميشه و نمي زارم، خلاصه پر از نفرتم ازش

فوزیه توکلی ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

با سلام به استاد وهمه کاربرانمن دراین فایل دیدم که چقدرطرد شدگی داشتم از قبیل دریک سالگی جدایی پدر مادر واحساس فرزند نا خواسته بودن اضافی بودن درهفت سالگی اریون شدید که چند ماه مجبور بودم تورختخواب باشم ومدرسه نرم وبازی نکنم تنها ماندن ودرده سالگی مادرم رو ازدست یدم وباپدر ونامادری وبرادروخواهر نا تنی درشهری دور زندگی کنم وفرق هایی که بینمون گذاشته میشد ودوستی که با هم صمییمی بودیم که دوستی شو با من قطع کرد که من دلیلش رو نفهمیدم در شانزده سالگی که ازدواج کردم وپدربا خانوادش از ایران رفتند وباز من با خانواده که نمی شناختم باید زندگی میکردم وباز تنها شدم ودخترم که بست و دوسالش بود از دست دادم وزندگی برای من ار اون زمان تموم شدودیگه هیچی برام معنی.نداشت فقط.زنده بودم وچهار سال بعد همسرم رو از دست دادم وتمام این سالها توی شوک بودم وبعد از سه با کلاسی اشنا شدم که فکر می کردم می تونم اونجا درمان بشم ولی اونم فقط نمی دونم واقعا قصدنیتشون چی بود که نزدیک شش وهفت سال عمرم هدر رفت ودچار باورهایی غلط اصلا هویت اصلی خودم رو گم کردم وواقعا دیگه می ترسم با کسی دوستی کنم ودوباره پیش درمنگر رفتم وتازه دارم مشکلاتم رو می بینم .در مورد احساسم وقتی شما صحبت میکنید گریم می گیره انگار اصلا و سوگواری حرفای مردم که میگن هرکه دراین دزگه مقربترس جام بلا بیشترش میدهند وکسی نتوست درد من رو ببینه حتی به فکرم باشه راستی یادم مادربزرگم و خیلی دوستش داشتم رو از دست دا دم وپدرم رو هم از دست دادم واون بی خوابی که گفتید واون سردرگمی وگاهی اوقات حالم بد میشه که نمی دونم از چیه رو دارم وهزینه زیادی بخاطر درمانم کردم وواقعا.دیگه نمی دونم چکار کنم اگه بشه کلاس رهایی ازغم جدای تخفیف برید تا بتونم اون رو خریداری کنم گاهی میگم کاشکی میشد خودتون مشاوره بدید واقعا دیگه خسته شدم ممنون که حرفهارو شنیدید

فوزیه توکلی ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

با سلام به استاد وهمه کاربرانمن دراین فایل دیدم که چقدرطرد شدگی داشتم از قبیل دریک سالگی جدایی پدر مادر واحساس فرزند نا خواسته بودن اضافی بودن درهفت سالگی اریون شدید که چند ماه مجبور بودم تورختخواب باشم ومدرسه نرم وبازی نکنم تنها ماندن ودرده سالگی مادرم رو ازدست یدم وباپدر ونامادری وبرادروخواهر نا تنی درشهری دور زندگی کنم وفرق هایی که بینمون گذاشته میشد ودوستی که با هم صمییمی بودیم که دوستی شو با من قطع کرد که من دلیلش رو نفهمیدم در شانزده سالگی که ازدواج کردم وپدربا خانوادش از ایران رفتند وباز من با خانواده که نمی شناختم باید زندگی میکردم وباز تنها شدم ودخترم که بست و دوسالش بود از دست دادم وزندگی برای من ار اون زمان تموم شدودیگه هیچی برام معنی.نداشت فقط.زنده بودم وچهار سال بعد همسرم رو از دست دادم وتمام این سالها توی شوک بودم وبعد از سه با کلاسی اشنا شدم که فکر می کردم می تونم اونجا درمان بشم ولی اونم فقط نمی دونم واقعا قصدنیتشون چی بود که نزدیک شش وهفت سال عمرم هدر رفت ودچار باورهایی غلط اصلا هویت اصلی خودم رو گم کردم وواقعا دیگه می ترسم با کسی دوستی کنم ودوباره پیش درمنگر رفتم وتازه دارم مشکلاتم رو می بینم .در مورد احساسم وقتی شما صحبت میکنید گریم می گیره انگار اصلا و سوگواری حرفای مردم که میگن هرکه دراین دزگه مقربترس جام بلا بیشترش میدهند وکسی نتوست درد من رو ببینه حتی به فکرم باشه راستی یادم مادربزرگم و خیلی دوستش داشتم رو از دست دا دم وپدرم رو هم از دست دادم واون بی خوابی که گفتید واون سردرگمی وگاهی اوقات حالم بد میشه که نمی دونم از چیه رو دارم وهزینه زیادی بخاطر درمانم کردم وواقعا.دیگه نمی دونم چکار کنم اگه بشه کلاس رهایی ازغم جدای تخفیف برید تا بتونم اون رو خریداری کنم گاهی میگم کاشکی میشد خودتون مشاوره بدید واقعا دیگه خسته شدم ممنون که حرفهارو شنیدید

فائزه ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام استاد
من هم موارد زيادي از طرد شدگي را از كودكي تا بزرگسالي تجربه كرده ام
و همچنان تجربه هاي مشابه برايم رخ مي دهد
نميدونم چه درسي درونش هست اين تكرارها و من دائم در هم شكستگي را تجربه مي كنم

سمانه ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

با سلام و احترام، از زحماتی برای ارتقا سطح دانش جامعه می کشید بسیار سپاسگزارم در انرژی کلامتون میزان خلوص نیتتون کاملا مشهود هست امیدوارم این انرژی چندین برابرش به خود و خانوادتون برگرده، بنده 44 ساله هستم 5 ماهی هست که مادرم رو طی مدت یکسال بیماری از دست دادم، البته یک استرس ده ساله بود زیرا بعد از اطلاع از اولین درگیری ایشون به بیماری سرطان و چکابهای دوره ایی متعدد که هر کدوم استرس های خاص خودش رو داشت و در نهایت تند شدن سیر بیماری و فوت ایشون، دیگه نمیشه گفت که درد و رنج اطرافیان از آگاهی از مهمان بودن ایشون در این دنیا یکساله بود. بعد فوت ایشون بنده که خیلی در زمان بیماریشون با قدرت عمل می کردم احساس فروپاشی از درون کردم که در بخشی از صحبتهای شما کاملا حس و حالم به وضوح تشریح شد( که هم متاثر شدم و هم لذت بردم از توصیف شیوای شما در خصوص موضوع مورد بحث)
در حال حاضر هم بعد گذشت 5 ماه هر وقت به یادشون می افتم همون احساس سنگینی در قفسه سینه به سراغم میاد و دوست دارم در یک گوشه برم و فریادهای بلند بکشم که البته با مراجعه به مشاور و مطالعه و واکاوی درونم به نسبت میزان درد و رنجم زود تونستم خودم رو پیدا کنم یکی از کتاب هایی که به من کمک شایانی کرد کتاب مرداب روح بخش فقدانش بود.در حال حاضر هم با شرکت در این کمپین امیدوارم که بتونم با کمک شما بیشتر به خودم و اطرافیانم کمک کنم.

نعیمه ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

فایل ۲ برای من باز نشد

ترنم ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

من در کودکی تجربه جدایی از مادرم رو داشتم حتی الان با وضوح اون خوابها رو به یاد می آرم که چطور دنبال مادرم می دویدم و می خواستم فریاد بزنم ولی صدام بیرون نمی اومد و مادرم منو ترک می کرد. کلاس پنجم بهترین و صمیمی ترین دوستم منو ترک کرد و دیگه نتونستم به اون رابطه برگردم. دوران راهنمایی این بار من با یکی از دوستانم رابطم رو قطع کردم. دبیرستان و اوج نوجوانی توسط گروه دوستانم طرد شدم و مورد تمسخر واقع شدم و احساس حقارت رو تجربه کردم بعد از اون از طرف بهترین اعضای خانواده و خانواده درجه یکم طرد شدم (به خاطر اعتقادات مذهبی که پیدا کردم) دو باره خودم رو جمع و جور کردم این بار من کسی رو که دوستش داشتم و دوستم داشت رو طرد کردم بدون اینکه توضیحی بهش بدم و الان در30 سالگی دوباره تجربه تلخ طرد شدن و تحقیر شدن رو دارم....

مهدخت ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

من دیروز حکم طلاقم اومد در حالیکه شریک زندگیم چند ماهیه با من در تماسه و از من در ابتدا می خواست فقط رابطمون از حالت جنگ و دعوا خارج بشه و الان می گه برگرد ولی شرایطی که باعث جداییمون شده هنوز پا برجاست به علاوه یه مشکل جدید و اینگه اون هیچ کدوم از اشتباهاتش رو نمی پذیره.
در مورد درس دوم استاد من در کودکی اضطراب جدایی را تجربه کردم و تله رهاشدگی در من فعاله هر رابطه عاطفی برای من محکوم به طرد شدنه در ضمن من شاهد خیانت یکی از والدینم بودم و مورد تجاوز جنسی قرار گرفتم.
من الان دچار یه سردرگمی عجیبی ام که تصمیم قاطعی نمی تونم بگیرم آمروز بیدار می شم و می گم من دیگه اون حقارت رو تحمل نمی کنم و ادامه نمی دم فردا می گم شاید کوتاهی از من بوده و می تونم دوباره زندگیمو بسازم. برای هر دو نوع سبک زندگی هم دلیل و برهان دارم...

فائزه ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

با سلام و تشکر بابت راه اندازی کمپین
در مورد درس دومی که گذاشته بودید طبق گفته خودتون نکاتی را یاد داشت کردم که اینجا با شما در میون میزارم
در مورد غم فردی و غم جمعی کاملا درست اشاره کردین من خودمم فکر نمیکردم که حق گریه و سوگواری داشته باشم چه برسه به بقیه و تمام دوره گریه و سوگواریو تو تنهایی و خفا گذرندوندم و فکر میکردم گریه من نشانه ضعف منه و نباید گریه کنم و این باعث میشد خودمو حفظ کنم و این فشار را روی من بیشتر میکرد و چند وقت یه بار فوران میکردم
یه نکته ای اشاره کردین که بعد از جدایی منو خیلی ازار داده و میده اونم این بود که اگه من شکستم اون چه میکنه؟؟اصلا واسش مهم؟؟اصلا اون هم غم داره؟؟نکنه رفته باشه با کسه دیگه؟؟
در مورد نقش بر اب شدن امید ها گفتین وکاملا در مورد من ئصدق میکرد و شدیدا ازش اسیب دیدم چون همه جوره در تمام مسائل منو همراهی میکردو درک میکرد در مشکلاتو ناکامی ها و هر وقت مشکلی پیش میومد من میگفتم اشکالی نداره اون هست مهم اینه!!اونو دارم حلش میکنیم!!در مورد اینده و برنامه هام همش سهمی بزرگ و پر رنگ داشت!!بعد از جدایی انگار یه بخشی از نقشه راه من سوخت و گم شد.......!!
در مورد علائم ظاهری که پیش میا صحبت کردین و من این علائمو با سفید شدن موهام تجربه کردم...... که خیلی ناراحتم میکنه و منو ازار میده هر موقع که موهامو میبینم به هم میریزم و بعضی اوقات با بغض راجع بهش صحبت میکنم حتی همین الان که دارم مینویسم.... چه طور باهاش کنار بیام؟؟؟
گفتین که بعضی ها بعد از جدایی فکر میکنن که دیگه این غم تمومی نداره!!!من این فکر و نداشتم و میگفتم که چنم ماه غصه و ناراحتی و تموم میشه من ادم سقوط و شکست نیستم خودمو حفظ میکنم
درست بود سقوط نکردم و به درسو دانشگاهم اسیبی نرسید و پیش بردم اما بر خلاف عقیدم غمم تموم نشده..... بعد از گذشت 2 سال و 8 ماه من هنوز این موضوع هضم نکردم و نمیتونم ازش کامل دل بکنم
هر باری که تماس میگیره یا پیام میده میخوام که جوابشو ندم اما میگم شاید این همون برگشتی که من منتظرشم....
بعد از این مدت تازه 6 7 ماه که دیگه به صورت مدام گریه نمیکنم و بعضی اوقات اگر اتفاق خاص بیوفته فیلمی ببینم اهنگی گوش بدم که منو تحت تاثیر قرار بده و باعث شه گریه کنم
اما خودم میدونم که از لحاظ عاطفی بهبود پیدا نکردم و نمیتونم احساسمو درست کنم و نرمال بشه
نمیتونم به کسه دیگه فکر کنم و یا اجازه بدم وارد زندگیم بشه و همه در حال مقایسه شدن با نفر قبلی هستن.....