۱۴ مرداد ماه ۱۳۹۷ عقده چيست؟ چقدر عقده يونگ را می شناسید ؟
سطح مقاله : پیشرفته
 عقده بخشی از روان ماست که با یاد آوری تجربیات و خاطرات گذشته فعال شده و بار عاطفی خاصی را برای ما ایجاد می کند
  • عقده بخشی از روان ماست که با یاد آوری تجربیات و خاطرات گذشته فعال شده و بار عاطفی خاصی را برای ما ایجاد می کند و عملکرد خوداگاه (یعنی قضاوت و حضور ما در لحظه و دیدن انچه واقعا" واقعیت دارد) را، در لحظه فعال شدن، و یا برای همیشه مختل می سازد و قضاوت ما را از حقیقت موضوع کدر می کند.
  • و ما در دایره ای از رفتارها، انتخابها، تفکرات قدیمی که همیشه براساس آنها باورمان شکل گرفته بود و دست به اقدام می زدیم ، گیر می افتیم و همان کاری را می کنیم که همیشه می کردیم.
  • بدین ترتیب خود را در حصار یک دایره تکراری گیر می اندازیم.
  • باید بدانیم که همه ما دارای گذشته ایی هستیم پس عقده ایی داریم و جالب اینجاست که به قول روانکاو شهیر سوئیسی کارل گوستاو یونگ این فقط ما نیستیم که عقده داریم بلکه عقده نیز ما را دارند.
  • در هنگام بروز عقده و فعال شدن ان بدن تحت تاثیر قرار می گیرد و علائمی فیزیکی بروز می دهد که می توان از عرق کردن کف دست ها، گز گز پشت دست، خشکی گلو، زیر گریه زدن ، انقباض عضلانی ، اریتمی تنفس و قلب . ... یاد کرد.
  • عقده ها در هنگام فعال شدن به دو صورت کار می کنند کارکرد مثبت و کارکرد منفی. عقده ایی که خوب عمل می کند می تواند برایمان دست اوردهای بزرگی داشته باشد و عامل توانایی درما شود . و اما وقتی بد عمل می کند می تواند ما را به یک انسداد برساند و تخریبهای بزرگی را رقم بزند. ما در همان جایی که عقده اتفاق افتاده است می منیم و مسدود می شویم.
  • عقده ها همیشه با ما خواهند بود و ما را رها نمی کنند اگر چه نمود انها از شکلی به شکل دیگر تغییر می کند
  • عقده ها می توانند بر تمامی تصمیمات ما بر زندگی مان و حتی بر زندگی اطرافیانمان تاثیر بگذارند. حوزه تصمیمات بخش مهمی برای کارکرد عقده است بنابراین رد ان را در تمامی ابعاد مختلف زندگی جستجو کرد. این عقده ها هستند که وقتی نقش خود را در اخلاقیات ما نیز بروز می دهند در حقیقت سایه هایمان را تشکیل می دهند عقده تولید سایه می کند و #سایه ها خلقیات ما را شکل می دهند.
  • ما دارای عقده مادر و عقده پدر هستیم که هر کدام از انها به صورت عقده مثبت و منفی عمل می کنند که عملکردهای متفاوتی و سرنوشت های متفاوتی را در زندگی ما رقم می زنند.
  • ما در زندگی واکنشی یک زندگی قلابی را زیست می کنیم با یک خود دورغین؛ دقیقا" انچه که بر اساس ارزشهای پدر و مادرمان بوده نه انچه که من هستم و من می خواهم. بنابراین تا مادامی که این خود دروغین را شناسایی نکنیم و تصمیم به زندگی واقعی با خویشتن خود نگیریم به امنیت نخواهیم رسید و تمامی انتخابهایمان نیز انتخابهای دروغین خواهند بود که بطور ناخوداگاه و براساس ندای درونی اجبار برگرفته از نظر والدین تعیین می شوند.
  • ما در اثر عقده مادر همیشه احساس می کنیم باید بدنبال حفظ و یا برقراری امنیت باشم و براین اساس عقب مانده شویم و دچار تائید طلبی. یا در اثر عقده پدر همیشه بدنبال قهرمان بیرونی (پدر فرافکنی شده ) خواهیم بود که در واقع بدنبال ویرانی؛ پس همیشه غر می زنیم و ناراضی هستیم و پوچی را تجربه خواهیم کرد.کشف عقده ها انچه را که به ما می دهد امینت و قهرمان درونی است که می توان بطور جدی روی ان حساب کرد وسفر زندگی را بدرستی اغاز کرد.
  • در این سفر باید بتوانیم حود را برای روزهای سخت اماده کنیم باید بدانیم با اضطرابهایمان چه کنیم ، باید بتوانیم به موقع و در لحظه تصمیم درست و نهایی را بگیریم،باید بتوانیم با مقوله مرگ #مرداب روح و از دست دادنها کنار بیاییم باید برای تنها بودن اماده باشیم#طلای درون

بر این اساس باید از خود سوال کرد ایا زندگی من کنش است یا واکنش؟

برای جفت انتخاب کردن و زیر یک سقف رفتن اماده شویم. ما باید برای انچه که اصالت ماست کوشش کنیم اصالت یعنی به حال پاسخی براساس حال بدهیم نه براساسی تجربیات و خاطرات و درونیات به ارث رسیده از گذشته مان در اینصورت با کارکرد عقده روبرو خواهیم شد و این کارکرد توان شاد زیستن را از ما خواهد گرفت عقده ها راه ورود دلقک را به زندگی ما می بندند و سپس راه گلویمان را نشانه می روند اگر عقده ها خوب عمل نکنند ما تسلیم به مرگ می شویم و زندگی برایمان دشوار انگار دیگر نمی توان ادامه داد.

ما براساس کارکرد بد عقده انگار جای دیگری بدهی داریم اما بواسطه جبران جای دیگری بدهی داریم اما بواسطه جبران جای دیگری در حال پرداخت بدهی مان هستیم و اصولا" این جبران را و این پرداخت را از دیگران از همسرمانم، دوستانمان، رئیسمانف فرزندانمان و ... می خواهیم .درست در همین جا سرمایه گذاری اشتباهی ما را نابود می کند چون قطعا" کسی نمی تواند هزینه کمبو.دهای ما را بپردازد. ریشه افسردگی های ناشی از ناکامی در روابط دقیقا" در همین جاست . آیا تا حالا شده کسی را دوست داشته باشید و در عین حال از او متنفر باشید، چرا ؟
نظرات کاربران 19 نظر ارائه شده است
سودابه ارسال در تاریخ ۲۱ اسفند ماه ۱۳۹۸

چیزی که باعث شد من مطلب درباره عقده بخونم این بود که خواهر شوهری دارم که در عین حال که بیش از ۲۰ سال سابقه کار در آموزش پرورش داره و معلم هستن، از لحاظ ظاهری شرایط ازدواج نداره و سنشون بالای چهل سال هست!!!!!
زندگی من در دوران عقد را خراب کرد
خیلی واضح همه ی عقده های خودش را سر من خالی کرد و حتی همه اقوام خودشون هم حریفش نشدن و به قول مشاور همسرم هم متوجه نیست
تا جایی که الان در مرحله جدایی هستم و هیچکس باورش نمیشه رابطه خوب من و همسرم به جدایی کشیده
خیلی دلشکسته ام و هرگز نمیبخشمش

تينا جعفري ارسال در تاریخ ۳۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

ممنونم از مطالب بسيار ارزنده اي كه ارايه ميدهيد.
من در سالهاي ابتدايي دانشگاه نظرات و عقايدي داشتم كه هميشه از طرف خانواده طرد ميشد و دلايل منطقي براي اثبات اينكه درست نيستند داده ميش بهم!
و در همان زمان پسري را دوست داشتم كه خانواده بسيار متولي داشت و من به دليل همين اختلاف نظرات هيچ وقت نتونستم بهش نزديك بشوم، و حالا بعد از گذشت ٢٠ سال ايشون هم به طريقي من را پيدا كرده، و حالا به اين نتيجه رسيدم كه چقدر درست خودم را ميشناختم و درست انتخاب كرده بودم!
و الان ٦ ماه است كه بعداز ٨ سال كه بهم پيام ميداد و حال و احوال ميكرديم بالاخره تصميم گرفتم كه اين عقده را بيرون بكشم و حالا خيلي حالم بده و در نيمه راه هستم و نميدونم كه به كدوم سمت ببرم اين ارتباط را

لیلا ذوالقدری ارسال در تاریخ ۲۶ مرداد ماه ۱۳۹۷

بسیار راه گشا، سپاس

رضا ارسال در تاریخ ۲۵ مرداد ماه ۱۳۹۷

مقاله خوب بود اما با توضیحات کم حال اگر استاد توصیح بیستری دهند یا کتابی را دراین زمینه معرفی میکردند جای تشکر دارد ضمنا جایگاه نفرت دراین مقاله کجاست

لاله حسینی ارسال در تاریخ ۲۲ مرداد ماه ۱۳۹۷

من به کسی علاقمند هستم که دقیقاً چیزی هست که من نیستم!
من نوجوان ابدی هستم، کاملاً خام و بی تجربه فاقد نیروهای مردانه... به یک زئوس علاقمند شدم
رابطه با این آدم یک نبرد سخت در درون من ایجاد کرده و بیشتر ضعف های من آشکار میشه! نمی تونم بگم که همزمان تنفر و علاقه تو احساس هام وجود داره ولی گاهی تحملش برام سخت میشه و کم میارم. این که من که انقدر قاطع بودن برام سخته، با کسی در رابطه باشم که تصمیم هاش تغییر نمیکنه و اینکه من رو به هر طرف که میخواد نکشونه برام مثله یک مبارزه میمونه.

سمیه ارسال در تاریخ ۲۰ مرداد ماه ۱۳۹۷

بعضی وقتها خیلی از مادرم بدم میاد .خیلی وقتها هم دلم براش میسوزه .مادرم برادر بزرگمو خیلی دوست داره چون خودش هم دختر بزرگه خانوادشونه. دلم براش میسوزه چون پدرم زیاد بهش توجه عاطفی نداشته همیشه دنبال کار کردن بوده. برادرم هفت سال میشه که طلاق گرفته و برگشته خونه ولی مادرم انقد بهش توجه میکنه و همه چی براش اماده میکنه که انگار دیگه دوست نداره زندگی مشترک تشکیل بده. من تو زندگیم خیلی سعی کردم شبیه مادرم نباشم ولی فکر میکنم ادم هرقدر بخواد شبیه پدر و مادرش نشه انگار بدتره.وقتی به زندگی مادرم نگاه میکنم انگار سرتاسر پر از عقدس. خودم هم مستثنی نیستم. واقعا چه جوری میشه از عقده ها رها شد

ارزو اله وردی ارسال در تاریخ ۱۸ مرداد ماه ۱۳۹۷

مادر و پدر رو بینهایت دوست دارم ولی در عین حال ازشون بیزار هستم چون که همیشه و همیشه با اونکه فرزند اول خانواده هستم من اخرین کسی هستم که بخوان بهم توجه کنند و همیشه باید اول خواسته اونها و خواهرهام انجام باشه و به نتیجه برسه بعد مال من و همیشه وهمه جا من حق نظر و وجود و صحبت ندارم و همیشه هم با تمام رفتارهای ازاردهنده شون انتظار دارن من احترام بزارم و فرزند خوب باشم و تا به امروز اینکار رو کردم و الان دیگه نمیتونم به این روش ادامه بدم

سحر ارسال در تاریخ ۱۸ مرداد ماه ۱۳۹۷

من یک خانم 35 ساله هستم، که از دید همکارها و دوستان ی خانم موفق با اعتماد بنفس بالایی هستم ولی مشکل اینجاست که من اصلا خودم را قبول ندارم ،فک میکنم از خیلی از خانمها پایین تر هستم، هم از لحاظ تحصیلات، موقعیت اجتماعی،زیبایی،خوشتیپی،فعالیت،استایل و ....
واقعا خودمو دوست ندارم و احساس حقارت میکنم ،
شاید تا چند ماه گذشته جرات نداشتم بپذیرم این قضيه رو ولی تو این چند ماه پذیرفتم ایرادهایی دارم و باید بفکر درمان باشم ، از اونجایی که از لحاظ مالی اوکی نیستم نمیتونم پیش مشاور برم ولی دلم میخواد درمان بشوم و تغییر کنم ، لطفا راهنمایی ام کنید.
در ضمن اینقده استرس دارم نمیتونم تمرکز داشته باشم برای خواندن کتاب ، چکار کنم هم به تمرکز برسم هم بتونم کاری برای نجات خودم انجام بدهم

ماریسا ارسال در تاریخ ۱۸ مرداد ماه ۱۳۹۷

من از همینطور که عاشق همسرم هستم از اون نیز متنفز نیز هستم ، براي اینکه وقتی با ديگر مردها مقایسه اش میکنم میبینم خصلتهای خوبی دارد که اکثر زنها آرزويش را دارند، از طرفی ازش متنفرم برا اینکه بلد نیست زبونی محبت کند و اینکه بارها و بارها به من خیانت کرده

فرزانه ارسال در تاریخ ۱۷ مرداد ماه ۱۳۹۷

من نسبت به همسرم دقیقا همین حس رو دارم واز این بابت خیلی ناراحتم چون دلم میخواست فقط حس دوست داشتن رو بهشون داشته باشم.این حس تنفر درکنار دوست داشتن باعث شده تا من نتونم بهشون ابراز احساسات کنم وهمیشه یه سردی خاصی بین روابط ما حاکم هست.اگه ممکنه راهنماییم کنید